ماجرای ازدواج و جدایی پسر احمد توکلی و دختر زیباکلام
صادق زیباکلام گفت: بدون اینکه من یا دکتر توکلی در جریان باشیم، این دو (فرزندانمان) باهم آشنا و به همدیگر سخت علاقهمند شدند که منجر به ازدواج آنها شد.

به گزارش 24 آنلاین، صادق زیباکلام و احمد توکلی پیش از انقلاب در زندان قصر با هم همبند بودند و بعدها به واسطه ازدواج فرزندانشان با هم نسبت خانوادگی پیدا کرده بودند.
ماجرای ازدواج و جدایی فرزندان این دو فعال سیاسی را به روایت زیباکلام در ادامه میخوانید؛
دختر من سارا که در سرویس اجتماعی روزنامه همشهری کار میکرد و مطالبی را هم، به خاطر اینکه انگلیسیاش خوب بود، به فارسی ترجمه میکرد.
پسر دوم آقای توکلی به اسم زهیر هم در روزنامه همشهری کار میکرد و مسئولیت صفحه ادبیات، جنگ و جبهه را داشت.
بدون اینکه من یا دکتر توکلی در جریان باشیم، این دو باهم آشنا و به همدیگر سخت علاقهمند شدند که منجر به ازدواج آنها شد.
اما مشکل آنها این بود که چطور این را به پدرانشان بگویند. در آن مقطع، من یکی از چهرههای جریان اصلاحطلب بود. سمت دولتی نداشتم اما مطالبی که در روزنامههای دوم خردادی مینوشتم یا سخنرانیهایی که در دانشگاهها داشتم در نقطه مقابل دکتر توکلی قرار داشت که از بزرگان جبهه محافظهکار بودند.
البته متاسفانه فرزندان ما بعد از حدود ۱۵ سال از هم جدا شدند. ثمره آن ازدواج پسری است به اسم یحیی که الان کلاس دهم است. اما من از دختر و داماد اجازه گرفتم که او را به خاطر احترام و علاقهای که به مرحوم آیتالله منتظری داشتم، حسینعلی صدا کنم. چون یحیی همان موقعهایی به دنیا آمد که آیت الله منتظری فوت کردند.
البته من هیچ دخالتی در کارهای سیاسی دخترم سارا نمیکردم. او خودش انتخاب کرده بود. به شدت هم حزبالهی و جناح راستی بود. در دوران دانشجوییاش در رشته زبان و ادبیات درس میخواند و مسئول بسیج دانشگاهش هم بود. مرتب هم به سفرهای راهیان نور و مشهد و … میرفت و آنها را سازماندهی میکرد. اما همیشه میگفت پدر من واقعا یک لیبرال است و هیچ وقت دخالتی در کارهای سیاسی من نمیکند و من را از نظر سیاسی، حجاب و … آزاد گذاشته است تا به تشخیص خودم رفتار کنم. بنابراین سارا به زهیر گفته بود که من از بابت پدرم خیلی نگرانی ندارم. اما آنها حدس میزدند که دکتر توکلی مخالفت کند. با این حال، دکتر توکلی بعدا گفت که آقای دکتر زیبا کلام را با وجود مواضع متفاوت متعهد میدانم، آدم درستی است و من شاهد بودم که قبل از انقلاب آبش با مجاهدین اصلا در یک جوی نمیرفت و اهل نماز بود.
ما روحمان از علاقه فرزندانمان به هم خبر نداشت؛ نه نقشی در ازدواجشان داشتبم و نه در جداییشان.
طلاق آنان مطلقا سیاسی نبود؛ بلکه به همین مسائل خانوادگی و اختلافاتی برمیگشت که بین هر زن و شوهری میتواند به وجود بیاید. برای من هم واقعا شگفتانگیز بود که به رغم این علاقهای که به همدیگر داشتند متاسفانه این اتفاق پیش آمد. اما وقتی قرار میشود آنها از هم جدا شوند توافق میکنند که حسینعلی یا به قول پدر و مادرش یحیی را دخترم سارا نگه دارد. این جدایی اتفاقا خیلی هم با آرامش رخ داد.
البته هم من و هم مرحوم توکلی خیلی متاسف و متاثر شدیم اماهمانطور که ازدواج آنها را قبول کرده بودیم، جدایی آنها را هم قبول کردیم. با این تفاوت که ازدواج آنها را به مسرت قبول کرده بودیم اما جدایی آنها را با تلخی.