کدخبر: ۳۹۸۰۶

ملاقات خاص بودای کوچک با مسی در آمریکا؛ اگر تفنگ داشتم در آن لحظه خودم را می‌کشتم!

روبرتو باجو به تازگی در آمریکا دیدار جالبی با لیونل مسی داشته است.

ملاقات خاص بودای کوچک با مسی در آمریکا؛ اگر تفنگ داشتم در آن لحظه خودم را می‌کشتم!

به گزارش 24 آنلاین،  یک هفته پیش از تولد ۳۸ سالگی لیونل مسی بود. همسرش، آنتونلا، احتمالاً در فکر این بود که چه هدیه‌ای برای او تهیه کند. سپس هدیه‌ای زودتر از موعد و غیرمنتظره از راه رسید؛ هدیه‌ای خاص که با توجه به لبخند کودکانه‌ای که بر چهره مسی نقش بست، او را دوباره به دوران کودکی‌اش بازگرداند.

در مرکز تمرینی فلوریدا بلو اینتر میامی، روبرتو باجو در انتظار مسی بود. او برای جام جهانی باشگاه‌ها به شهر آمده بود و وقتی فرصتی برای دیدار با مسی پیش آمد، یک ساعت رانندگی از ساحل میامی تا فورت لادردیل و ترافیک سنگین فلوریدا برایش اهمیتی نداشت.

وقتی باجو بازی می‌کرد، تنها به یک دلیل بازی می‌کرد. نه برای پول، نه برای شهرت. او انگیزه‌ای متفاوت داشت. او می‌گوید: «برای سرگرم کردن مردم. این همان چیزی بود که برایش زندگی کردم. این رویایم بود. اینکه مردم لذت ببرند. این طرز فکر من از ۱۰ سالگی، ۱۵ سالگی، ۲۰ سالگی تا زمان بازنشستگی‌ام بود.»

مسی همان احساسی را به باجو داده بود که او به هوادارانش منتقل می‌کرد. بنابراین، وقتی آن‌ها با هم دیدار کردند، این نه‌تنها دیدار دو اسطوره بود، بلکه مانند آینه‌ای بود که لبخند یکی در دیگری منعکس می‌شد.

باجو یکی از پیراهن‌های ایتالیایی که در جام جهانی ۱۹۹۴ آمریکا به تن داشت را برای مسی آورده بود. او می‌گوید: «وقتی مسی آن را دید، احساساتی شد. آن را نوازش کرد و با دقت تا کرد. دیدن این صحنه واقعاً زیبا بود.»

باجو نیز تحت تأثیر قرار گرفت. ظرف یک ساعت، عکسی که مسی در اینستاگرامش منتشر کرد، یک میلیون بار لایک شد. کپشن این پست شاید به همان اندازه که مسی خارج از زمین بازی احساساتی و پرشور بود، بیانگر احساساتش بود: «چه دیدار فوق‌العاده‌ای! از تو، روبرتو، برای این هدیه ویژه و معنادار و برای گفت‌وگوی دوست‌داشتنی‌مان تشکر می‌کنم. تو یک نابغه و اسطوره فوتبال هستی. همیشه خوشحال می‌شوم هر زمان که بخواهی به دیدن ما بیایی.»

ملاقات خاص بودای کوچک با مسی در آمریکا؛ اگر تفنگ داشتم در آن لحظه خودم را می‌کشتم!

این باجو است — کسی که ستارگان فوتبال از دیدار با او شگفت‌زده می‌شوند. کسی که هرگز خود را یک ستاره ندانسته، حتی اگر ستاره‌اش در کهکشان سری‌آ دهه ۹۰ درخشان‌ترین بود.

هزینه انتقال رکوردشکنی که یوونتوس در سال ۱۹۹۰ به فیورنتینا پرداخت کرد، او را تغییر نداد؛ همچنین گلی که همان تابستان در جام جهانی مقابل چکسلواکی به ثمر رساند (یکی از بهترین گل‌های تاریخ این رقابت‌ها). دریبلی هیجان‌انگیز با جوراب‌های پایین‌کشیده از خط میانی زمین. گلی که در هر مونتاژ پیش از تورنمنت، در کنار گل‌های پله و دیه‌گو مارادونا به نمایش درمی‌آید.

باجو، یکی از نمادهای این ورزش است ولی او می‌گوید: «ممنون، اما من این را نمی‌بینم.» و این تواضع کاذب نیست. ادا و اطوار نیست.

وقتی دخترش، والنتینا، به او می‌گوید که پست مسی وایرال شده، باجو متوجه می‌شود اما ظاهراً نمی‌فهمد چرا. محبتی که در دنیای واقعی به او نشان داده می‌شود، نه فقط قلب‌های مجازی در فضای آنلاین، برایش غافلگیرکننده است.

او می‌گوید: «نمی‌دانم چه بگویم. سخت است که خودم را در میان آن‌ها ببینم. هرگز چنین احساسی نداشته‌ام. همیشه خودم را یکی از میلیاردها انسانی می‌دیدم که روی این زمین راه می‌روند. خوش‌شانس بودم که فوتبال بازی کردم و کاری را که عاشقش بودم انجام دادم. اما خودم را شبیه آن‌ها احساس نمی‌کنم.»

جان آپدایک، رمان‌نویس بزرگ آمریکایی، زمانی گفته بود که شهرت ماسکی است که چهره افراد مشهور را می‌بلعد و باجو هیچ ماسکی بر چهره ندارد. شهرت هرگز برایش جذاب نبوده و او را تغییر نداده است. او می‌گوید: «شاید بهتر باشد از آن بی‌خبر باشی. شاید آگاهی از آن تو را تغییر دهد. من نمی‌خواهم تغییر کنم.»

او هنوز در حومه شهر ویچنزا، جایی که در آن بزرگ شده، زندگی می‌کند. دور میز خانواده‌اش، به گویش محلی منطقه ونتو صحبت می‌کنند. در ۵۸ سالگی، او می‌گوید: «من همان آدمی هستم که در ۱۰ سالگی بودم. عاشق چیزهای ساده زندگی‌ام.»

ملاقات خاص بودای کوچک با مسی در آمریکا؛ اگر تفنگ داشتم در آن لحظه خودم را می‌کشتم!

او شکار می‌کند. تله‌های اردک می‌سازد. در قلبش، همیشه یک روستایی بوده است. خودروهای لوکسی که در ساحل میامی با سرعت می‌گذرند، در تضاد با فیات پاندایی است که در خانه دارد و تراکتوری که در املاکش سوار می‌شود. او مرد طبیعت است.

او می‌گوید: «خوشبختم که در جایی پر از سبزه و طبیعت زندگی می‌کنم. بنابراین خودم را وقف نگه‌داری از آن می‌کنم، چمن‌ها را کوتاه می‌کنم، تعمیرات انجام می‌دهم و گیاهان را هرس می‌کنم. باید بگویم این کارها ذهنم را آزاد می‌کند. مثل تلاش جسمانی در تمرینات است.»

هنگامی که روبرتو باجو در سال ۲۰۰۴ آخرین بازی خود را برای برشا در ورزشگاه سن‌سیرو — که به «اسکالا دل کالچو» معروف است — انجام داد، بازنشستگی را نوعی رهایی توصیف کرد. او در نوجوانی دچار مصدومیتی شد که می‌توانست پایان‌بخش حرفه‌اش باشد، اما امتناع کرد که اجازه دهد این مصدومیت او را متوقف کند و از طریق بودیسم که در دوران نقاهت در یک فروشگاه موسیقی در فلورانس کشف کرده بود، قدرت یافت.

او می‌گوید: «اگر این مسیر را طی نکرده بودم، آدمی که امروز هستم، نبودم. ۱۰۰ درصد به این مطمئنم. هر روز تمرین می‌کنم. می‌دانم که وقتی بودیسم را تمرین می‌کنم، بخشی از زندگی‌ام را که مثبت و زیباست، نمایان می‌کند. این تمرین همه کارهایی که در طول روز انجام می‌دهم را دگرگون می‌کند.»

نظم، انضباط و آرامشی که از تلاوت دیاموکو (نیایش بودایی) به‌دست می‌آمد، به باجو کمک کرد تا بر مشکلات غلبه کند. جای زخم‌های بلند جراحی هنوز مانند خطوط گسل روی زانوهایش دیده می‌شود.

وقتی دوست و هم‌تیمی سابقش، پپ گواردیولا، در سال ۲۰۱۰ پس از یک بازی لیگ قهرمانان اروپا، باجو را به مسی معرفی کرد، به او گفت: «خوش‌شانس بودم که در ۳۱ سالگی با باجو هم‌بازی شدم، آن هم بعد از اینکه او شش یا هفت عمل جراحی زانو انجام داده بود. او بهترین بازیکنی بود که تا به حال با او بازی کردم.»

فشاری که فوتبال بر بدن باجو وارد کرد، بسیار زیاد بود. هزینه سرگرم کردن مردم و انجام کاری که به آن عشق داشت، بالا بود.

او می‌گوید: «تمرین را تمام می‌کردم و به خانه می‌رفتم. یک ساعت رانندگی از برشا تا خانه‌ام طول می‌کشید و وقتی بعد از یک ساعت با پای خمیده به خانه می‌رسیدم، نمی‌توانستم آن را صاف کنم. همسرم، آندرینا، می‌دانست. او می‌آمد تا به من کمک کند و من کشش می‌دادم تا بتوانم دوباره راه بروم. در نهایت، پایان دادن به بازی برایم نوعی رهایی بود، یک شادی.»

باجو در ۳۷ سالگی خداحافظی کرد. او حرفه‌اش را بیش از آنچه انتظار می‌رفت، ادامه داده بود. او برای هر سه غول بزرگ ایتالیا — یوونتوس، اینتر و میلان — بازی کرده بود، اما همیشه کشورش را به‌عنوان باشگاه اصلی خود می‌دید. تصمیمش برای پیوستن به بولونیا و برشا، به منظور افزایش شانس حضور در جام جهانی، انتخابی متعالی بود.

ملاقات خاص بودای کوچک با مسی در آمریکا؛ اگر تفنگ داشتم در آن لحظه خودم را می‌کشتم!

این موضوع امروز به‌ویژه برجسته است، زمانی که بخش زیادی از روایت‌ها درباره تیم ملی حول انصراف بازیکنان، رد دعوت‌ها و این تصور است که شاید نمایندگی ایتالیا بزرگ‌ترین افتخار حرفه‌ای آن‌ها نباشد. رفتن به خارج از کشور، باجو را از حضور در تیم ملی محروم می‌کرد، بنابراین او هرگز این کار را نکرد. جایگاه سری‌آ به‌عنوان بهترین لیگ جهان در آن زمان، هر چیز دیگری را پایین‌تر و یک گام عقب‌تر نشان می‌داد.

با این حال اگر او در جای دیگری بازی می‌کرد، چه می‌شد؟

او می‌گوید: «همیشه پیشنهادات تیم‌های خارجی را رد کردم، چون رویایم بازگشت به تیم ملی و بازی در جام جهانی ژاپن (در سال ۲۰۰۲) بود. از این فرصت‌ها گذشتم. پیشنهاداتی بود، اما همیشه آن‌ها را کنار گذاشتم. اگر از من بپرسید آیا دوست داشتم در بومبونرا بازی کنم، می‌گویم: البته. البته که دوست داشتم، اگر می‌توانستم.»

امسال تابستان، باجو در هر دو بازی جام جهانی باشگاه‌های بوکاجونیورز در ورزشگاه هارد راک حضور داشت. او سال‌هاست که طرفدار این تیم است. این علاقه‌ای است که خانواده‌اش نیز در آن شریک‌اند. تماشای بازی بوکا مثل حضور در کنسرتی است که در آن فوتبال هم جریان دارد.

باجو می‌گوید: «در آرژانتین یک سی‌دی به من دادند. این سی‌دی شامل آهنگ‌هایی از «دوچه» (هواداران افراطی بوکا که خود را بازیکن دوازدهم می‌دانند) است. این آهنگ‌ها از ۲۵ سال پیش هستند، نه امروزی. آهنگ‌ها زیبا هستند و تو را به جای دیگری می‌برند. وقتی آن‌ها را می‌شنوی، دلت می‌خواهد آواز بخوانی، حتی اگر کلمات یا معنای پشت آن‌ها را نفهمی. من این سی‌دی را وقتی والنتینا و ماتیا (یکی از دو پسر باجو) را به مدرسه می‌بردم، پخش می‌کردم، چون می‌خواستم آن‌ها با شتاب و شاد و هیجان‌زده از درهای مدرسه بیرون بدوند. با هم آواز می‌خواندیم و آن‌ها با لبخندی که سرت را به چرخش درمی‌آورد، به مدرسه می‌رفتند. مثل دارو بود، واقعاً شادی‌آور.»

آرژانتین جایگاه ویژه‌ای در قلب باجو دارد. او در منطقه لا پامپا مزرعه‌ای دارد. جایی که می‌تواند در آن گم شود و آرامش پیدا کند.

باجو می‌گوید: «هوا در آنجا خلوص خاصی دارد. این حس با تو می‌ماند. طعم‌ها، بوها. جایی که به‌وضوح خاطرات بسیاری از شب‌های فوق‌العاده را با پدرم، پدرزنم، برادرانم و دوستانم در کنار شومینه با یک آسادو (باربیکیو) برایم تداعی می‌کند. جایی که عاشق آمدن به آن بودم، به‌ویژه وقتی بازی می‌کردم، چون مکانی بود که می‌توانستم از دنیا فرار کنم، از همه‌چیز فاصله بگیرم. آنجا می‌توانستم ذهنم را آزاد کنم و آرامش یابم، چون برای یازده ماه و نیم از سال از دنیایی که در آن زندگی می‌کردم، جدا بودم.»

ملاقات خاص بودای کوچک با مسی در آمریکا؛ اگر تفنگ داشتم در آن لحظه خودم را می‌کشتم!

این‌جا همان جایی بود که باجو باقی‌مانده تابستان پس از جام جهانی ۱۹۹۴ را در آن گذراند. زمانی که باجو، دارنده توپ طلای آن زمان، مانند پله در ۱۹۷۰، مارادونا در ۱۹۸۶، زین‌الدین زیدان در ۱۹۹۸، رونالدو در ۲۰۰۲ و مسی در ۲۰۲۲ درخشید. بدون گل‌های او در مراحل حذفی، ایتالیا احتمالاً نمی‌توانست تا فینال در پاسادنا پیش برود.

تیم ایتالیا تحت هدایت آریگو ساکی، به‌رغم ناامیدی رسانه‌ها، مانند میلان ساکی بازی نکرد. سبک بازی تیم پایین‌تر از انتظارات بود. اما باجو نه. او ایتالیا را در بازی مرحله یک‌هشتم نهایی مقابل نیجریه به بازی بازگرداند و در وقت اضافه گل پیروزی را به ثمر رساند.

این اتفاق باعث شد تا جانی اینفانتینو، رئیس فیفا، که آن زمان ۲۴ ساله بود، با پلیس سوئیس برخوردی داشته باشد. اینفانتینو، که آن زمان دانشجوی حقوق بود، به همراه چند دوست سوار ماشینش شد و در شهر رانندگی کرد، بوق زدند، پرچم‌ها را تکان دادند و آواز خواندند تا جشن بگیرند. از آن‌ها خواسته شد که دست بکشند و به خانه بروند. اما آن‌ها ادامه دادند و اینفانتینو بحث کرد که چرا برای ایتالیایی‌ها یک قانون و برای سوئیسی‌ها، که پس از پیروزی مقابل رومانی در همان رقابت‌ها به همان اندازه پرشور بودند، قانون دیگری وجود دارد.

باجو در آن تورنمنت به حالتی از فیض الهی رسید. او با گلی در دقیقه ۸۸ مقابل اسپانیا مانع از رفتن بازی به وقت اضافه شد. دو گل او در نیمه‌نهایی مقابل بلغارستان، زمینه‌ساز تکرار فینال جام جهانی ۱۹۷۰ بین ایتالیا و برزیل شد، مسابقه‌ای بین موفق‌ترین تیم‌های اروپا و آمریکای جنوبی. یک بازی کلاسیک.

ملاقات خاص بودای کوچک با مسی در آمریکا؛ اگر تفنگ داشتم در آن لحظه خودم را می‌کشتم!

گرمای تابستان آمریکا، همان‌طور که ۳۲ تیم حاضر در جام جهانی باشگاه‌ها تجربه کردند، طاقت‌فرسا بود.

باجو می‌گوید: «کل جام جهانی، نه فقط بازی‌های ما، تحت تأثیر گرما بود. باورکردنی نبود. ما مجبور بودیم فراتر از حد توان انسانی تلاش کنیم تا بتوانیم بازی کنیم. اما با وجود همه‌چیز، اشتیاق و میل به کسب نتیجه ما را به جلو می‌راند، و بسیاری از ایتالیایی‌هایی که به‌عنوان مهاجر آنجا زندگی می‌کردند، به ما افتخار می‌کردند. ما این را به‌عنوان یک تیم احساس کردیم. این انگیزه‌ای اضافی برای غلبه بر موانع بود.»

هوا، سفرهای طولانی از یک ساحل به ساحل دیگر، و آسیب‌ها. فرانکو بارزی ۲۵ روز پس از پارگی مینیسک زانویش بازگشت. او به گفته خودش، بهترین بازی دوران حرفه‌ای‌اش را مقابل روماریو انجام داد. باجو نیز وضعیت نامعلومی داشت و تمام توانش را به کار گرفت تا در فینال مقابل برزیل تفاوت ایجاد کند، مسابقه‌ای که با توجه به شرایط، شاید جای تعجب نداشت که به ضربات پنالتی کشیده شد.

بارزی پنالتی را از دست داد. دانیله ماسارو هم همین‌طور. حتی اگر باجو پنالتی‌اش را گل می‌کرد، احتمالاً فرقی نمی‌کرد. پنالتی بعدی برزیل، در صورت گل شدن، به هر حال پیروزی را برایشان به ارمغان می‌آورد. باجو در آن روز بیش از یک بازی را باخت. توپ طلا به هریستو استویچکوف رسید. جایزه بهترین بازیکن سال فیفا به روماریو، هم‌تیمی سابقش در فیورنتینا، اهدا شد. جام جهانی را هم دونگا، کاپیتان برزیل، بالای سر برد.

آن پنالتی خودش منطقی نداشت. باجو همیشه ضربه‌اش را پایین می‌زد. این بار بالا رفت. او همیشه گل می‌کرد. فقط این بار، از همه زمان‌ها، نه. او می‌گوید: «اگر در آن لحظه چاقو داشتم، خودم را می‌زدم. اگر تفنگ داشتم، خودم را می‌کشتم. در آن لحظه می‌خواستم بمیرم. این‌طور بود.»

باجو از آن زمان باید این لحظه را با خود حمل کند. این که کلودیو تافارل، دروازه‌بان برزیل، ادعا کرد نیرویی ماورایی چند ثانیه قبل از پنالتی باجو به او الهام کرد، تسلی اندکی است. همین‌طور باور هم‌تیمی‌هایش که آیرتون سنا — که پیش از مرگش در گرندپری سن‌مارینو در ماه مه از تیم بازدید کرده بود — توپ را بالا و به بیرون از دروازه هدایت کرد. مداخلات الهی علیه «دم‌اسبی الهی».

اما باجو در پاسادنا روی پاهایش نمرد. او ۱۰ سال دیگر بازی کرد. هواداران او را نبخشیدند، چون چیزی برای بخشیدن وجود نداشت. اگر چیزی بود، آن‌ها او را بیشتر دوست داشتند، زیرا باجو بازی می‌کرد تا مشکلات آن‌ها را فراموش کنند و آن‌ها پاسادنا را فراموش کردند. وقتی او به بولونیا بهترین فصل یک نسل را تا آن زمان هدیه داد، وقتی با نمایشی حماسی در پلی‌آف مقابل پارما، اینتر را به لیگ قهرمانان اروپا رساند، و وقتی در برشا با آندره‌آ پیرلو و گواردیولا هم‌بازی شد، آن را فراموش کردند.

ملاقات خاص بودای کوچک با مسی در آمریکا؛ اگر تفنگ داشتم در آن لحظه خودم را می‌کشتم!

آن‌ها بهترین روزهای زندگی هواداران بودند و وقتی باجو در سال ۲۰۰۴ بازنشسته شد، انگار چیزی در فوتبال ایتالیا به پایان رسید. دیگر یکشنبه نبود، همان‌طور که چزاره کرمونینی، خواننده پاپ، خواند.

ایتالیا ۱۲ سال بعد جام جهانی را برد اما این با رسوایی کالچوپولی همزمان شد. و در حالی که تیم ملی و تیم‌های بزرگ سری آ اخیراً احیا شده‌اند، «کالچو» دلتنگ باجوها است. نبوغ را نمی‌توان به‌صورت انبوه تولید کرد.

فوتبال ایتالیا در دهه‌های ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰ با فرانچسکو توتی و الساندرو دل‌پیرو نازپرورده شده بود. ۳ بازیکن استثنایی یک نسل، در یک نسل — یا تقریباً در همان دوره — بازی کردند. نبود آن‌ها در زمین به شدت احساس می‌شود.

فوتبال ایتالیا به آن‌ها نیاز دارد.

باجو پس از بازنشستگی مدرک مربیگری خود را گرفت. او می‌گوید: «اما هیچ‌وقت این موضوع را جدی نگرفتم.»

گواردیولا دوست دارد اگر روزی باجو به ایتالیا بیاید، او را در کادر فنی خود داشته باشد. در عوض، باجو برای مدت کوتاهی به‌عنوان رئیس بخش فنی فدراسیون فوتبال ایتالیا (FIGC) کار کرد. او گزارشی ۹۰۰ صفحه‌ای درباره اصلاح سیستم پرورش استعدادهای جوان در ایتالیا تهیه کرد. او می‌گوید: «مهم این بود که ما می‌خواستیم افراد را ابتدا به‌عنوان انسان تربیت کنیم و سپس به‌عنوان فوتبالیست. همه بازیکن نمی‌شوند، اما همه انسان خواهند بود. این اساس کار بود.»

فدراسیون تا حد زیادی این گزارش را نادیده گرفت. و باجو در سال ۲۰۱۳ از فوتبال کناره‌گیری کرد. او برای مدت طولانی از فوتبال دور بود، تا همین اواخر.

سپس اینفانتینو او را به جام جهانی زیر ۲۰ سال ۲۰۲۳ در آرژانتین دعوت کرد. لوچانو اسپالتی، سرمربی سابق ایتالیا، او و دیگر شماره ۱۰های بزرگ را دعوت کرد تا پیش از مسابقات قهرمانی اروپا در تابستان گذشته با تیم دیدار کنند. سری‌آ نیز او را به‌عنوان سفیر خود برگزید. باجو بود که جام کوپا ایتالیا را در فینال به میدان آورد. جامی که تیم سابقش، بولونیا، پس از ۵۱ سال برای اولین بار برد.

ملاقات خاص بودای کوچک با مسی در آمریکا؛ اگر تفنگ داشتم در آن لحظه خودم را می‌کشتم!

این هفته، او در نیویورک در یک پروژه اجتماعی حضور داشت که هدفش وارد کردن بچه‌های برانکس به فوتبال بود.

پس، بین کار روی زمین‌های محبوبش در ونتو، باجو هنوز هم فوتبال را دنبال می‌کند؟ او می‌گوید: «قطعاً. همیشه کلیپ‌های زیادی را در یوتیوب تماشا می‌کنم؛ لیگ‌های ایتالیا، آرژانتین، انگلیس و آمریکای جنوبی، چه برزیلی و چه آرژانتینی، گاهی شیلیایی یا پاراگوئه‌ای. شاید افرادی را که می‌شناسم، مثل مارتین پالرمو که مربی کلوب المپیا (در آسونسیون) است، دنبال کنم. دوست دارم ببینم حالش چطور است، آیا خوب کار می‌کند. به دوستانم بیشتر وابسته‌ام. همیشه آن‌ها را دنبال می‌کنم.»

و آن‌ها هم او را دنبال می‌کنند. رونالدوی اصلی در جام جهانی باشگاه‌ها با باجو دیدار کرد، همان‌طور که دیگر اسطوره‌های این ورزش. بازیکنان کنونی، نه فقط مسی، بلکه پل پوگبا و پائولو دیبالا، خواستار سلفی با او بودند. یکی از باارزش‌ترین پیراهن‌های مجموعه دیبالا در خانه، پیراهن باجو در برشا است.

بسیاری تعجب کردند که چرا او دیگر در فوتبال حضور ندارد. آیا نمی‌توان او را وسوسه کرد که برگردد؟

در حال حاضر، باجو از بازگشت به صحنه در نقش‌های سفیرانه‌اش خوشحال است.

او می‌گوید: «باید به شما بگویم که در مقطعی از زندگی‌ام، فکر کردم وقت آن است که از خانواده‌ام لذت ببرم، در کنار آن‌ها باشم، از چیزهای ساده لذت ببرم و مهم‌تر از همه، کاری را که نزدیک به ۴۰ سال انجام نداده‌ام، انجام دهم. پس آزادی را انتخاب کردم. و این بی‌قیمت است.»

و همان‌طور که لبخند روی صورت مسی نشان داد، دیدار با باجو نیز بی‌قیمت است.

منبع: اتلتیک

منبع: خبر آنلاین
کدخبر: ۳۹۸۰۶
ارسال نظر