«فستیوال کوچه» چگونه به یک اتفاق فرهنگی تبدیل شد؟
یکی از ویژگی های آیین و آن چیزی که آن را از زندگی معمولی و روزمره مردم جدا می کند این است که برای آن آغاز و پایانی در نظر گرفته شود. سال 96، برای اولین بار چنین اتفاقی با خط کشیدن دور روزهای یک هفته، و نام گذاری آن به نام « جشنواره کوچه» در مورد مراسم آواز خوانی و ساز زدن و دور هم نشستن مردم بوشهر رخ داد.

به گزارش ۲۴ آنلاین، تدارک رسانه ای مفصلی دیده شد. رسانه ها و آدم-رسانه هانیازمند چیزهای جدید هستند تا مردم را در برابر صفحات خود نگه دارند، متاثر از نفوذ چهره هایی که پای کار بنیان گذاشتن یک « فستیوال» ایستاده بودند به بوشهر رفتند، تصاویر محلی که برای بسیاری از مردم محبوس در شهر و بین مسیر چهاردیواری خانه و چهاردیواری اداره تازه بود، در کنار معرفی چهره های تازه موسیقی که محلی را به پاپ تبدیل می کردند باعث شد سال به سال به رونق « فستوال کوچه » اضافه شود.

این زندگی که بخصوص با فراگیر شدن تلویزیون رواج پیدا کرد فایده هایی هم داشت، «حریم خصوصی بیشتر» یکی از مهمترین آورده هایش بود ولی حریم خصوصی برای همه به یکسان ارزشمند نیست و ارزش آن در همه اوقات و مراحل زندگی هم یکسان نیست. کار به جایی رسید که بعضی از مردم سرشان را بلند کردند و دیدند از این که غیر از صدای شخصیت های تلویزیونی هیچ صدایی در اطرافشان نیست نگران هستند. همزمان عدهای هم سرشان را بلند کردند و دیدند تمام آنچه تا به حال در تلویزیون تولید شده رو به تکراری شدن می رود و باید منبع دیگری برای تولید برنامه پیدا کرد که جذابیتی داشته باشد. اینجا بود که «محلی گرایی»، «بومی گرایی» یا آن چیزی که دو سه دهه پیش «جهان سوم گرایی» نامیده می شد تبدیل به «مد» شد. برگشتن به «محله» هم فاصله گرفتن از آن سبک زندگی به اصطلاح «شهری» و «مرکزی» و «آمریکایی» و «تهرانی» بود، هم یک تنعم تازه. شهر جای کثافت و بدی و آلودگی بود و محله جایی بود که زندگی در آن جریان داشت. خرده فرهنگ های محلی هم دیگر دهاتی و بیقدر و قیمت نبودند بلکه چیزی بودند که می شد با « توریسم» و گردشگری از آن پول در آورد. مشکل فقط این بود که آن سنت های محلی، آن « کوچه» دیگر سر پا نبود. هر چند علائم حیاتی اش را از دست نداده بود، هر چند هنوز نفس بی رمقی داشت اما آن چیزی که قبل از تلویزیون بود نبود. چه حیف! یک موجود زنده دیگر که می شد از آن پول در آورد رو به انقراض بود. آنها که اثری از این زندگی در کودکی خودشان دیده بودند، یا تنها از زبان نسل یا نسل های قبلی شنیده بودند تنها انگشت حسرت می گزیدند و تاسف می خوردند که اگر به آن روزهای قدیمی بر می گشتیم چقدر از این تنهایی و از این زندگی که در آن برای هر نوع لذتی باید پول در آورد و پول خرج کرد آسایش پیدا می کردیم و آنها که دستی در کار داشتند به این فکر می کردند که حیف، چقدر می توانستیم از کنار این میل فروان به برگشتن به زندگی محلی و فرار از شهر پول در بیاوریم!
اینجا بود که فعالان گردشگری وارد ماجرا شدند. همان طور که کاشفان حیات طبیعی راه می افتند در گوشه و کنار جهان آثاری از زندگی پیدا می کنند تا خودش را یا فیلمش را یا تصویرش را به مردمی در جاهای دیگر نشان دهند و از آن پول در بیاورند، فعالان گردشگری هم بر سر پیکر نیمه جان میراث های فرهنگی مثل محافل موسیقی و رقص و قصه گویی بوشهر ( و البته بسیاری جاهای دیگر از جمله در خراسان شمالی، ترکمن صحرا، سیستان و بلوچستان، کردستان و آذربایجان و غیره) رسیدند و گفتند اینجا مثل این که هنوز معدنی دست نخورده باقی مانده است.
جشنواره یا آن طور که آدم-رسانه های فعال در شبکه های اجتماعی دوست دارند بمانند «فستیوال کوچه» این طوری شکل گرفت. یک میراث فرهنگی که سه چهار دهه پیش امثال ناصر تقوایی در موج جهان سوم گرایی کشفش کرده بودند و با انقلاب به حاشیه رفته بود در سایه توجه دوباره به «موسیقی محلی و نواحی» توجیه پیدا کرد و تبدیل به فضایی برای « جذب گردشگر» شد. مردم خود بوشهر شاید بدون این بازی ها هم همچنان پای خیام خوانی و شاهنامه خوانی و نواختن موسیقی با مناسبت و بی مناسبت در مراسم و غیر از آن بودند، اما حالا فرصتی فراهم شده بود تا به اسم زنده کردن آیین ها، دورهمی هایی که همان «سپهر عمومی» هابرماس بود جان دوباره بگیرد منتها این بار « به شکل تجاری»، با خرید بلیت هواپیما و رزرو هتل و بلیت اجرا و پول دادن برای غذا و پوشیدن لباس محلی و غیره.
تا اینجای ماجرا همه برنده بودند، هم اقتصاد محلی رشد می کرد، هم عدهای هنرمند و فعال رسانه ای و آدم-رسانه عرصه های تازهای برای نمایش خودشان پیدا میکردند، هم مردم خسته از زندگی آپارتمانی پای تلویزیون چه در شهرهای دور و چه در شهرهای نزدیک بوشهر و حتی خود شهر امکانی برای استراحت از روزمرگی شهری و جهانی شان پیدا می کردند. هم آیینی که بی رونق شده بود و ترس از بین رفتنش وجود داشت جان می گرفت. حتی اگر منتقدان به درستی نگران « بازاری» بودن و «غیرسیاسی» بودن این مراسم یا اقلا خالی شدنش از ظرفیت های معمولی که برای سپهر عمومی در نظر گرفته می شود بودند، باز هم منادیان «سیاست امر روزمره» در آمدند که « نخیر، هر تجمعی که شکل بگیرد، و هر کار معمولی که حتی با نیت غیر سیاسی انجام شد، باز هم اثری از سیاست در خود دارد و نوعی مقاومت است و حتما سیاسی». و این طوری شد که مشکلات کوچه آغاز شد.
یکی از ویژگی های آیین و آن چیزی که آن را از زندگی معمولی و روزمره مردم جدا می کند این است که برای آن آغاز و پایانی در نظر گرفته شود. سال 96، برای اولین بار چنین اتفاقی با خط کشیدن دور روزهای یک هفته، و نام گذاری آن به نام « جشنواره کوچه» در مورد مراسم آواز خوانی و ساز زدن و دور هم نشستن مردم بوشهر رخ داد. تدارک رسانه ای مفصلی دیده شد. رسانه ها و آدم-رسانه ها که همیشه نیازمند چیزهای جدید هستند تا مردم را در برابر صفحات خود نگه دارند، متاثر از نفوذ چهره هایی که پای کار بنیان گذاشتن یک « فستیوال» ایستاده بودند به بوشهر رفتند، تصاویر محلی که برای بسیاری از مردم محبوس در شهر و بین مسیر چهاردیواری خانه و چهاردیواری اداره تازه بود، در کنار معرفی چهره های تازه موسیقی که محلی را به پاپ تبدیل می کردند باعث شد سال به سال به رونق « فستوال کوچه » اضافه شود. رزرو بلیت از یک ماه قبل و برنامه ریزی از یک سال قبل این احساس را به وجود آورد که همه نمی توانند در جشنواره کوچه حاضر شوند، در نتیجه مثل هر چیز کمیاب دیگری میل مردم به تجربه کردن حضور در کوچه بیشتر شد و این مردم تنها کسانی که خودشان را متعهد به احترام به فرهنگ محلی و محدویت های آن می دانند نبودند.
یکی از مشکلات عمومی گردشگری در تمام دنیا و به تبع آن از مشکلات عمومی گردشگری در ایران این است که انسان شهری تنها در شهر که تحت نظارت است خودش را مکلف به رعایت برخی ضوابط می داند. در حالی که کمتر کسی در مسیر خانه به محل کارش پوشک کثیف بچه را در پیاده رو رها می کند، شلوارک و رکابی می پوشد، یا برای معاشقه به دنبال خلوتی می گردد، بیرون از شهر، یا در شهرهای غریبه مردم به راحتی زباله می ریزند، لباس های آزادتر و بی مبالات تری می پوشند، و بوس و آغوش های علنی تری دارند. کم کم بوشهر هم به آن دردی که شهرهای شمالی دهه ها گرفتار آن بودند دچار شد. همه به هتل نمی رفتند، بعضی از میهمانان کوچه می خواستند در کوچه بخوابند، همه زباله هایشان را با خودشان بر نمی گردانند، بعضی ها هم رد پای خودشان را جا می گذاشتند، همه مقید به حجاب مرسوم شهر نبودند و در حالی که در محل زندگیشان کمتر پیش می آید که در خمر جری باشند، در هوای گرم و پذیرای بوشهر جرات بیشتری به خرج می دادند. جشنوارهای که قرار بود کمکی به افزایش رونق اقتصاد محلی باشد و تلاشی برای زنده نگه داشتن آیینی سنتی، حالا تهدیدی برای زندگی محلی بود و منجر به برخی درگیری های پراکنده بین مقتدران محلی و برنامه ریزان و میهمانان و طرفداران « فستیوال».
دولت برای این که نه سیخ بسوزد نه کباب، دخالت کرد؛ قرار شد برگزارکنندگان « فستیوال» مجوز بگیرند. اجراهای موسیقی با مجوز وزارت ارشاد انجام شود، تامین امنیت به نیروی انتظامی سپرده شود و برای هر کاری « مسئول» در نظر گرفته شود. جشنواره دیگر یک دورهمی ساده نبود؛ یک دغدغه ملی بود که از «شورای تامین» گرفته تا وزارت کشور و هیات دولت باید در مورد آن نظر می داد و دخالت می کرد و حکم صادر می کرد. رسانه ها از این روند «تقابل» ساختند. آدم-رسانه ها از این نوشتند که «حکومت در برابر شادی مردم قرار گرفته است»، «امامان جمعه و جماعت نمی خواهند جشنواره برگزار شود»، «همین دوزار خوشی و تفریح و پول در آوردن را به مردم نمی بینند»، هفته ها و روزهای مانده به «جشنواره» که زمان آن هم تحت تاثیر تقویم قمری و وضعیت های خاصی مانند همه گیری هر سال تغییر می کرد، تبدیل شد به دوران کشمکش. فشار رسانه ای از پایین، چانه زنی از بالا. آنچه که اوجش را امسال در روزهای پیش از برگزاری «فستیوال» دیدیم. فاصله اخبار و پست های اینستاگرامی با محتوای «برگزار می شود» و «برگزار نمی شود» ها از چند روز در هفته های قبل از برگزاری فستیوال به چند ساعت در روزهای آخر مانده به تاریخ اعلام شده برای شروع فستیوال رسید. اظهارات مقامات مربوط و نامربوط به فستیوال مدام دست به دست شد و در آخر با دخالت آشکار «رییس جمهوری» «دستور برگزاری فستیوال کوچه» صادر شد.
مردمی که نگران بودند که باید بلیت ها و رزروهایشان را لغو کنند، کسانی که عید را کار کرده بودند تا اردیبهشت بتوانند با خیال راحت مرخصی بگیرند و چند روزی به سفر بروند، هتل ها و میهمان پذیرها و فروشگاه ها و رستوران هایی که دلشان را صابون زده بودند که قرار است از گردشگران استقبال کنند، هنرمندانی که بلیت فروخته بودند و آنها که امیدوار بودند روی « استیج کوچه» امسال مطرح شوند، آهنگ و اجرایشان « هیت» شود و بتوانند دنبال کننده و تماشاکننده پیدا کنند و حتی شاید تهیه کننده و قرارداد و اجرایی در شهرهای دیگر به دست بیاورند با دخالت رییس جمهوری در برگزاری کوچه نفس راحتی کشیدند و رفتند که ساک هایشان را ببندند، اما ماجرا این جا تمام نشد.
متاثر از اعتراضات سال های گذشته به حوادثی که در طی برگزاری فستیلوال کوچه رخ داده بود، برگزار کنندگان امسال تعهدهایی داده بودند که از اعلام آنها هم خودداری نداشتند. تذکر در مورد یقه باز خواننده و روسری های افتاده تماشاچیان، تلاش برای این که تصویری از «زن بی حجاب» در ویدئوهای حساب های رسمی «فستیوال» منتشر نشود، و طبق معمول حذف زنان از «استیج» و قناعت به شروره خوانی های سنتی که قبلا در صدا و سیما هم پخش شده و نانوشته مجاز شده است بخشی از این تعهدها بود و روز اول جشنواره پنج روزه کوچه هر چند با این حواشی همراه بود، اما به هر حال به شب رسید.
صبح روز یکشنبه، روز دوم جشنواره کوچه، در حالی که هم مسافران و هم برگزارکنندگان منتظر بودند که آفتاب بیافتد و بتوانند از زیر سقف ها و کولرها خارج شوند و در کوچه قدم بزنند، چند کیلومتر آن طرفتر در بندرعباس یک آتش سوزی به سرعت به انفجاری مهیب تبدیل شد و دود آن نه تنها بندر شهید رجایی را، بلکه بندرعباس را، جنوب را و تمام ایران را فراگرفت. هر چند در ساعت های اولیه روشن نبود که چند نفر از دست رفته اند اما برای همه روشن بود که تعداد قربانیان و حادثه دیدگان کم نیست. دیگر چه جایی برای شادی؟ تصاویر گرافیکی عرض تسلیت به سرعت جای خود را به ویدئوهایی همراه با دکلمه غمبار داد. مثل هر ناحیه دیگری، موسیقی ناحیه بوشهر هم برای غم و شادی، برای بزم و رزم، برای سوگ و لالایی نوایی دارد. شب دوم کوچه تبدیل شد به « شب سوگواری» برای کشته ها و مصدومانی که هنوز تعدادشان هم مشخص نبود چه رسد به نام هایشان.
همان طور که انتظار می رفت، سوگ جمعی در کوچه با استقبال مواجه شد، ویدئوهایی اصلاح شده از دکلمه های غمباری که جنوب را با مصیبت گره می زد دست به دست شد و تیر آخر هم اعلام پایان زودهنگام «فستیوال» به حرمت عزای سه روزه در هرمزگان و عزای عمومی یک روزه در کشور بود. همان مردمی که تا یک هفته پیش از کوچه به دلیل فراهم کردن زمینه برای «شادی جمعی» اسطوره سازی می کردند حال از کوچه به دلیل احترام گذاشتن به غم و عزای عمومی تقدیر می کردند و حکومت را متهم به لاپوشانی آن می کردند و از آن بیشتر با تاکید بر برنامه های صدا و سیما نشانه هایی از « لجبازی و بی احترامی» به آن عزای عمومی از سوی حکوکت می دیدند. کوچه که در صورت ادامه می توانست به اعتراضات فراوان از جمله در مورد همدستی برگزار کنندگان آن با ماموران ارشاد، عدم توجه کافی به حضور و هنر زنان و همین طور آسیب های معمول موجهای گردشگری برای جامعه محلی رو به رو شود، یک بار دیگر برنده شد. بافت تاریخی، گردشگران، و آن بخشی از مراسم و مکان ها که تحت مجوز برگزارکنندگان کوچه قرار نداشتند حالا باید روزهای باقی مانده را در شرایطی طی می کردند که فستیوال کوچه تمام شده بود، اما گردهم آیی هنوز ادامه داشت!
بسیاری از برنامه ها لغو شد، پول بلیت های فروخته شده قرار است توسط برگزارکنندگان کنسرت به مردمی که بلیت خریده اند برگردانده شود، بعضی از مهمان ها اقامت خودشان را کوتاه کردند در حالی که بعضی دیگر در بوشهر باقی ماندند تا به برنامه های مستقل موسیقی که نوایشان شروره و لالایی و سوگواره شده است گوش کنند و با دسته جمعی اشک ریختن و در کنار هم سوگواری کردن تجربه ای جمعی از جلای روح کسب کنند. همان کارکرد همیشگی روضه و عزاداری های مناسکی که در آن هر چند مناسبتی برای عزاداری همگانی وجود دارد بیشتر حاضران به عزای خودشان گریه می کنند و کمترشان به مصیبت جمعی و داستانی و تاریخی.
اما سرخودگی ناشی از لغو برنامه های فستیوال، در کنار عصبانیت از فاجعه بندرعباس که هر چه ابعداد آن بیشتر روشن می شود هیبتش ترسناکتر می شود، در کنار فضای اندوه زده و ناآرامی طبیعی بعد از هر مصیبت، و این پیش فرض که عده ای از همان ابتدا و پیش از برگزاری کوچه مایل به حضور مردم غریبه در بوشهر نبوده اند و در برابر هر خواسته طبیعی مردم مقاومت می کنند فضا را تنش آلود کرده و ظرفیت را برای جرقه زدن درگیری بین مردم میهمان و مخاطب کوچه و مردم محلی و پلیس و دیگران در بوشهر بیشتر کرده است.
یکی از میهمانان جشواره که بعد از اعلام پایان زودهنگام آن باز هم تصمیم گرفته است در بوشهر بماند می گوید « تذکر رعایت موزاین و بخصوص حجاب از طرف پلیس باعث شده است که اقلا در شب اول بعد از پایان رسمی کوچه، در مراسم مستقل از فستیوال جو انتظار تنش حاکم باشد» هر چند که در نهایت تا روز چهارشنبه، روزی که رسما قرار بود آخرین روز برگزاری فستیوال کوچه باشد تنشی در بوشهر گذارش نشده است.
آنچه در هفته های گذشته اطراف «فستیوال کوچه» رخ داده است، یک گردونه عظیم احساسات جمعی ست. انتظار برای برگزاری جشنواره، ناامیدی و عصبانیت از احتمال لغو آن، مقاومت بر سر خواسته جمعی و اصرار بر لزوم برگزاری آن، خوشحالی همراه با اعلام خبر دخالت رییس جمهوری و صدور مجوزها و برگزاری جشنواره، دلخوری های اندک از این که جشنواره تمام انتظارات تمام مخاطبان را برآورده نمی کند، سوگ جمعی بندرعباس، شانه به شانه گریه کردن و سقوط از اوج لذت جمعی به عزاداری عمومی و دمغ شدن با اعلام پایان زودهنگام جشن و پایکوبی، عصبانیت و سرخودگی بعد از آن و انتظار برای سال بعد، برای وقتی که رخت عزای بندرعباس را در آورده باشیم و یک بار دیگر در کنار هم به شادی بخوانیم.
و بله، اگر کوچه تجاری نمی شد، اگر سانتی مانتال نمی شد، اگر به جای فضایی برای تکرار حرف های آدم-رسانه های شناخته شده فضای بیشتری به چهره های جدید می داد، اگر جای بیشتری برای زنان داشت، اگر شمول آن گسترده تر بود، اگر مقاومت علیه آن کمتر بود، اگر میهمان های آن توجه بیشتری به مردم محلی و قواعد شهر آنها می کردند، اگر بیشتر پول خرج می کردند و کمتر آشغال می ریختند و علارغم شادی شان اندکی در لباس پوشیدن و معانقه دست به عصاتر بودند همه چیز بسیار بهتر بود؛ ولی همین که هست هم در کمک به بروز احساسات جمعی و تخیله هیجانات مردم ناتوان نبوده است. درد نهایت، ملت برای ملت ماندن و کشور برای کشور ماندن به تجربه های جمعی مشترک نیاز دارد، به آدم های مشهور و محبوب همگان، به هنرمندان تازهای که که با خلق تجربه ها و احساسات و خاطرات مشترک مردم را بهم بچسبانند و راهی برای عبور از مصائب جمعی باز کنند و کوچه در این مسیر شکست نخورده است.