صداوسیما یک ابزار برای مخالفت با دولتهای غیرهمسو تبدیل شده است
اگر بخواهیم منصفانه صداوسیما را نقد کنیم، باید گفت این نهاد دیگر جایگاهی در میان افکار عمومی ندارد. نهادی که قرار بود رسانهای ملی و نقشآفرین در آگاهیبخشی و ارتقای فرهنگی جامعه باشد، نهتنها در ایفای این نقش موفق نبوده، بلکه در مواردی خود به بخشی از مشکل ساختار اطلاعرسانی کشور تبدیل شده است.

به گزارش 24 آنلاین، روزنامه شرق نوشت: ضعفهای مدیریتی شدید، نگاه یکجانبه سیاسی و فقدان خلاقیت و جذابیت در تولید محتوا، صداوسیما را به رسانهای کماثر و بحرانزا بدل کرده است.
در عصری که رسانههای اجتماعی و پلتفرمهای مستقل با تولیدات باکیفیتتر، نقش پررنگتری در زندگی مردم ایفا میکنند، تلویزیون دیگر جایگاه پیشین خود را در خانهها ندارد. جهتگیریهای صداوسیما که حتی نمیتوان آنها را صرفا «جناحی» خواند، اعتماد عمومی را نسبت به اخبار و تحلیلهایش از بین برده و مردم را به سمت منابع دیگر هل داده است. مخاطب امروز دیگر مثل گذشته نیست؛ او دقیقتر و انتخابگرتر شده و تنها در مواردی خاص، مانند پخش مجموعهای پرطرفدار، ممکن است دوباره به تلویزیون رجوع کند.
اما شاید مهمترین چالش صداوسیما نه در عرصه فرهنگی یا خبری، بلکه در رفتارهای غیردیپلماتیک و مغایر با منافع ملی نهفته باشد. این رفتارها اگرچه ممکن است از منظر مخاطب داخلی بیاهمیت جلوه کنند، اما در عمل صداوسیما را به ابزاری علیه دولتهای غیرهمسو با خود بدل کردهاند.
هنوز زمان زیادی از تمسخر مقامات سعودی در برنامههای پیشین نگذشته که بار دیگر در برنامه «سفر قند» شبکه قرآن، شاهد تکرار این رویکرد غیرسازنده بودیم. توضیحات مسئولان نیز نه قانعکننده بود و نه حاکی از نیت اصلاح. این در حالی است که دستگاه دیپلماسی کشور در تلاش برای بهبود روابط خارجی و کاهش تنشهاست؛ رویکردی که با همراهی مقامهای عالیرتبه نظام دنبال میشود.
دلسوزان و تحلیلگران بارها هشدار دادهاند که این رفتارها چه آسیبهایی به انسجام داخلی وارد میکند و چگونه تصویری نامنسجم از کشور در سطح جهانی ارائه میدهد. بزرگترین آسیبی که صداوسیما متحمل شده، گسست عمیقی است که با مردم پیدا کرده؛ نه حرف تازهای دارد، نه قالبی نو. برنامهسازیها همچنان شعاریاند و اعتماد عمومی به اخبار آن به پایینترین حد ممکن رسیده است.
پرسش روشن این است: چرا مردم، بهویژه جوانان باید به چنین رسانهای روی خوش نشان دهند؟ آیا مسئولان این سازمان عریض و طویل، این پرسشها را از خود میپرسند؟ چه ایرادی دارد که با هر گرایش سیاسی، اندکی وسعت مشرب داشته باشند و دست به اصلاحات جدی در مدیریت، محتوا و سیاستگذاری رسانهای خود بزنند؟ اصرار بر ادامه مسیرهای غلط و آزمودهشدهای که حتی برای خود مدیران هم ناکارآمدیاش ثابت شده، چه توجیهی دارد؟
صداوسیما به نهادی پرهزینه و بیاثر تبدیل شده که نه دستاوردی ملموس برای مردم دارد و نه اعتماد عمومی را همراه خود میبیند؛ رسانهای که تنها هزینه میتراشد، بیآنکه در زندگی واقعی مخاطب، نقشی مفید ایفا کند.