کدخبر: ۳۷۹۱۱

بوی خاک، بوی فوتبال و هزاران رؤیای خاکی

در زمین‌هایی که خط‌کشی نداشتند و داوری نبود، استعدادها عدالت را با دل‌شان بازی می‌کردند و در فوتبال حرفه‌ای، خیلی از همان استعدادهای خاک‌خورده، برای ستاره شدن باید درون و بیرون مستطیل‌سبز به معنای واقعی فوتبالیست باشند.

بوی خاک، بوی فوتبال و هزاران رؤیای خاکی

به گزارش 24 آنلاین، بوی خاک، گرمای آفتاب تابستون، توپ‌پلاستیکی قرمزی که شل‌وول‌تر از همیشه می‌چرخید، یک دروازه که با دو آجر ساخته شده‌ بودند، خاطره و گذشته خیلی از ما نیستند، این‌ها واقعیتی بودند که زندگی کردیم و اسمش هم زمین‌خاکی است. همان‌جایی که برای خیلی‌ها فقط یک زمین ساده بود، اما برای بچه‌هایی که حالا ستاره و ملی‌پوش شده‌اند و افرادی همچون ما که فقط تماشاگریم، همان‌جایی بود که «زندگی» را یاد گرفتیم.

زمین‌خاکی لباس تیمی نداشت، کفش‌های میخی نبود، داور سوت نمی‌زد و کسی برای‌مان آب نمی‌آورد. حتی گوشه‌ای از خود زمین هم همیشه سنگ داشت و گود بود، اما مهم نبود؛ چرا که قلب‌مان گرم بود و به‌جای کفش نو، رویا در پاهای‌مان بود. زمین‌های خاکی هیچ‌وقت صاف نبودند، اما برای هموار کردن رؤیاها ساخته شده بودند و همین زمین‌های خاکی بودند که به فوتبال ایران جان دادند و بدون اسپانسر، بدون مربی خارجی، بدون تغذیه ورزشی و اردوهای اروپایی ستاره ساختند.

همان بچه‌هایی که زانوهای‌شان خاکی و شانه‌های‌شان خاکستر آرزو بود؛ همان‌هایی که نصف تابستان با یک توپ ناسالم فوتبال بازی می‌کردند و هنگامی‌که غروب می‌شد، خاک تن‌شان با بوی عرق قاطی بود و مادران‌شان صدا می‌زدند: «بیا خونه دیگه! تاریک شد!»

آن زمین خاکی، کلاس بچه‌ها، اردوگاه‌ و مدرسه‌ استعدادهای فوتبال بود که نصف‌شان ستاره تیم‌ملی شدند و نصف دیگرشان به رؤیای‌شان نرسیدند و یادمان دادند چطور ببازیم، چطور ببخشیم، چطور فریاد بزنیم، اما از همه مهم‌تر، یادمان دادند؛ چگونه بی‌رویا نباشیم.

اگر بخواهیم روایت‌هایی تعریف کنیم که همه‌مان در کودکی به چشم دیده‌ایم، می‌توانیم سناریوهایی را بنویسیم که شاید داستان واقعی زندگی یک ملی‌پوش یا لژیونر فعلی و یا استعدادی باشد که هیچ‌گاه دیده نشد. وقتی گل زد، بچه‌ها دویدند سمتش. اما کفشش پاره بود، تا خونه با پای برهنه برگشت. خندید، گفت: «با این پاها گل زدم دیگه، غصه کفش نخور!»

«توپ رو با جوراب مامانش درست کرده بود، یه مشت پارچه رو بسته بود به‌هم. اولین گل زندگیش رو با اون توپ زد.»

پدرش کارگر بود، خودش کنار فوتبال، ضایعات جمع می‌کرد؛ حالا توی لیگ‌برتر بازی می‌کنه، اما هنوز می‌گه: «هیچ زمینی مانند زمین خاکی کوچه‌مون نیست.»

راستش را بخواهید، این حرف‌ها یادآور خاطرات کودکی نویسنده هستند، اما ساختگی نیستند و همه‌تان از بچه‌محل‌ها دیده‌اید و از دوستان‌تان شنیده‌اید. از آن‌هایی که هنوز اسم‌شان در رسانه‌ها نیامده، اما بهترین روایت‌ها را زندگی کردند.

حالا همان بچه‌ها بزرگ شدند، بعضی‌های‌شان به رؤیای خود رسیدند و بعضی‌ها نیز آرزوی‌شان در همان زمین برای همیشه دفن شد. 

ما این خاطرات را از نزدیک دیدیم و زندگی کردیم. فوتبال ایران از همین خاطره‌ها و خاک‌ها جان گرفته است. فوتبال برای بچه‌های ایران از وسط درد و از فقر رشد کرده است، نه از ویلا و استوری‌های پر زرق‌وبرق. اگر امروز ستاره داریم، اگر تیم‌ملی داریم، اگه قهرمانی در قاره‌کهن می‌خواهیم، همه‌ش از دل خاک و زمین‌های بی‌خط‌کشی آمده است.

فوتبال یعنی‌چه؟ یعنی بلیت گران؟ کفش برند؟ ورزشگاه لاکچری؟ یا آن لحظه‌ای که پسر بچه محله، با یک پاس‌گل ساده، احساس می‌کند می‌تواند دنیا را عوض کند؟

«زمین خاکی» فقط یک‌جا برای بازی نبود، پناهگاه بود، قصر بود و جایی بود که یاد گرفتیم چطور بزرگ شویم و حالا، وقتی دوباره به‌سراغ آن خاطره‌ها می‌رویم، یک بغض گلو را می‌گیرد. نه فقط برای روزهایی که گذشت، برای آرزوهایی که از همان زمین شروع شد و هنوز هم چشم‌به‌راه فرصت هستند.

با این وجود بغض این زمین، صدا دارد و می‌گوید: هنوز هم می‌توانم ستاره تحویل دهم؛ فقط باورم کن. فوتبال ایران روی زمین خاکی بزرگ شد، برای همین باید دوباره صدایش را شنید.

فوتبال برای خیلی‌ها یک ورزش و برای بعضی‌ها یک حرفه و برای یه عده هم هیجان یا تفریح است، اما برای عاشقان فوتبال، برای بچه‌های همین خاک، فوتبال با همه‌چیز ‌فرق می‌کند و یک بخش از زندگی است.

فوتبال در ایران همیشه قصه‌هایی دارد که نه در مستطیل‌سبز، که در گوشه‌وکنار زمین‌های خاکی، کوچه‌های تنگ و دل‌های پرشور شکل می‌گیرد. قصه‌هایی که ستاره‌اش نه حتماً بازیکنی با لباس تیم‌ملی، بلکه نوجوانی است که شاید سال‌ها پیش، در یکی از همین زمین‌ها، درخشیده و بعداً محو شده است.

ما همیشه فقط آن‌هایی را می‌بینیم که دیده شده‌اند، اما فوتبال، پر از «نابغه‌هایی است که کشف نشدند». از استعدادهایی که بین خستگی مربیان، مشکلات مالی، بی‌عدالتی‌ها یا حتی ندانستنِ راه رسیدن، گم شدند. گزارش ما ادای دینی است به آن بچه‌هایی که در دل‌شان رویای بوسیدن پیراهن تیم‌ملی را داشتند، اما هرگز به سکو نرسیدند.

برای فهم بهتر این ماجرا، سراغ مردی رفتیم که از جنس فوتبال است و با نگاه دقیق و صادقانه‌اش، تحلیل می‌کند که چرا بعضی‌ها هرگز به چشم نمی‌آیند؟ چرا بعضی مسیرها نصفه می‌ماند؟ و آیا واقعاً گناهِ نرسیدنِ بعضی‌ها گردن کیست؟

پسرانی با رؤیای فوتبال، اما بدون راهنما

احسان محمدی، تحلیل‌گر فوتبال درخصوص نبض فوتبال و پرورش ستاره‌ها اظهار می‌کند: زمانی‌که بهترین بازیکنان را در پست‌های مختلف به تیم‌ملی دعوت می‌کنیم از آن‌ها به‌عنوان بهترین بازیکنان تیم‌های مطرح یاد می‌شود، اما به‌عقیده من این بازیکنان بهترین کشف‌شده‌ها هستند. چه‌بسا در کشورمان در حال حاضر یک‌کارمند بانک وجود دارد که می‌توانست بهترین هافبک‌میانی تاریخ فوتبال ایران باشد و یا یک‌معلم بازنشسته‌ای که شاید اگر کشف می‌شد، یک استعداد به تمام معنا بود و این فقط نه مختص ایران که در کل جهان وجود دارد.

وی درباره سوخته‌شدن استعدادهای فوتبال می‌افزاید: بخشی از این ماجرا در کشف استعدادها، به شانس و قرار گرفتن در زمان درست برمی‌گردد؛ در آن صورت یک استعدادیاب، ستاره نوظهوری کشف می‌کند که متوجه می‌شود پسر یا دختر بچه در فوتبال، جودو، کشتی و یا سایر رشته‌ها می‌تواند به موفقیت برسد. شاید فلسفی باشد، اما هر بازیکنی که می‌بینیم ممکن است یک همزادی داشته باشد که هیچ‌گاه فوتبالیست نمی‌شود و خودش نیز آن ظرفیت را پیدا نمی‌کند.

این تحلیل‌گر فوتبال تأکید می‌کند: می‌دانم در آینده ممکن است به کمک هوش‌مصنوعی و تست‌های ژنتیک، جهان به‌سمت پیدا کردن بهترین دانشمندان، فوتبالیست‌ها، رسانه‌ای‌ها و… قدم خواهد گذاشت.

فوتبال ایران، هنوز هم با خاک نفس می‌کشد

محمدی با اشاره به توقع بالای خانواده‌ها از آینده فرزندان‌شان تصریح می‌کند: معمولاً پدر و مادرها می‌گویند بچه‌مان مسی و رونالدو می‌شد، اما مربیان حقش را خوردند؛ آیا مربی‌ای می‌شناسید که الماسی همچون رونالدو، مسی یا نسخه‌های ایرانی مانند طارمی درون دستانش داشته باشد و آن را به‌خاطر پارتی‌بازی حذف کند؟ قطعاً نه. چرا؟ به این علت که یک مربی می‌تواند با کشف یک ستاره بزرگ تا پایان عمر از آن تأمین مالی شود.

وی در رابطه با حمایت استعدادیاب‌ها از ستاره‌های الماس‌گونه ادامه می‌دهد: پس خانواده‌ها این گزاره را حذف کنند؛ مربیان و استعدادیاب‌های کشورمان نیازمند این هستند که قوی‌تر شوند تا استعدادها را بهتر کشف کنند، اما هیچ مربی‌ای مسی یا رونالدو را درون جوی‌آب نمی‌اندازد. یکی از دلایلش می‌تواند نوع نگاه، انتظارات فنی و توقعی باشد که خانواده‌ها از فرزندان‌شان و فرزندان از خودشان دارند. معمولاً گرفتار یک‌سری تصورات هستیم که احساس می‌کنیم فوتبالیست‌های مطرح با پول و لابی به این مرحله رسیده‌اند، اما من چنین احساسی ندارم.

چه کسی مسئول دیده‌ نشدن‌هاست؟

رئیس دپارتمان مسئولیت‌اجتماعی فدراسیون‌فوتبال با تاکید بر اینکه دی‌ان‌ای ستاره بودن لازمه تداوم موفقیت وی است، می‌گوید: می‌شود یک بازیکن را با پول و لابی به‌کمک رسانه‌ها برای یک‌فصل به‌عنوان ستاره معرفی کرد، اما آن بازیکن باید برای فصل آینده با کیفیت و عملکرد فنی خودش را نشان داده و در سطح اول حفظ کند. یعنی اگر دی‌ان‌ای لازم را نداشته باشد خیلی‌زود از صحنه محو می‌شود.

احسان محمدی درخصوص هجوم به‌سمت فوتبال توسط بچه‌ها و با فشار خانواده‌ها خاطرنشان می‌کند: در حال حاضر فشار خیلی زیادی در جامعه وجود دارد که همه می‌خواهند فرزندان‌شان فوتبالیست شوند؛ چرا که در فوتبال عناصر شهرت و ثروت وجود دارد و به‌دنبال آن موج انبوهی از بازیکنان به‌سمت مدارس فوتبال می‌روند که در بین آنان، ستاره‌های آینده‌دار گم می‌شوند؛ بنابراین مربیان فرصت این را ندارند که استعدادهای واقعی را پیدا کرده و برای آن‌ها وقت‌اضافه بگذارند و پرورش‌شان دهند. در این صورت ممکن است یک استعداد خوب هم خارج از چارچوب توجهات لازم به یک بازیکن معمولی تبدیل شود.

دیده‌نشدن همیشه تقصیر استعدادیاب نیست

وی ادامه می‌دهد: در مدارس فوتبال بالای ۱۰۰ بازیکن حضور دارند و چون این افراد با خودشان پول می‌آورند، مربیان نیز از برگزاری کلاس‌های با نفرات بالا استقبال می‌کنند. این‌ها مسائلی هستند که به‌نوع نگرش برمی‌گردد و کمتر کسانی درباره این نکته صحبت می‌کنند که مربیان سازنده‌ای هم در کشورمان وجود دارند، اما ناچارند به‌خاطر گذر زمان و امرار معاش، ده‌ها بازیکن بگیرد که آن زمان دیگر فرصت پرورش ستاره‌ها به‌وجود نمی‌آید.

رئیس دپارتمان مسئولیت‌اجتماعی فدراسیون‌فوتبال درباره نگرانی‌ها از پایان یافتن نسل ستاره‌های فوتبال در ایران اظهار می‌کند: سال ۱۳۷۶ نیز با همین چالش مواجه شدیم؛ آن‌زمان هم وقتی بازیکنان به تیم‌ملی دعوت می‌شدند همیشه تصور می‌کردیم آن‌ها استعدادهای واقعی نیستند، ده‌ها ستاره پشت درب تیم‌ملی مانده‌اند و سرمربی براساس سلایق شخصی آن‌ها را به تیم‌ملی انتخاب کرده است. این نگرانی در هر عصری وجود دارد و غلط هم نیست؛ چرا که اگر خوب نبینیم ستاره‌های بهتر ممکن است بسوزند، اما برخلاف این صحبت‌ها در زمان فعلی به‌خاطر رصد رسانه‌ها، شانس دیده شدن و تصویربرداری از همه مسابقات در همه پایه‌ها، بازیکنان شانس بیشتری از گذشتگان برای کشف شدن دارند. این درصورتی است که قبلاً تنها شانس بازیکنان برای دیده شدن، بازی مقابل پرسپولیس و استقلال بود.

محمدی می‌گوید: ضمن اینکه علاوه‌بر اغراق در این زمینه، همیشه بخشی از استعدادها راه‌شان را پیدا می‌کنند و این مختص هیچ کشوری نیست. همچنین نقدی که به فوتبال پایه داریم علاوه‌بر ایران، در فوتبال برزیل و بریتانیا هم وجود دارد. در اکثر کشورهای فوتبال‌خیز معتقدند بخش عمده‌ای از استعدادهایی که وجود دارند هیچ‌گاه به فوتبال بزرگسالان نمی‌رسند. بخشی از این اتفاق به‌خاطر اشباع‌شدن است و بخشی دیگر به بچه‌هایی برمی‌گردد که در هر برهه‌ای از زمان عشق و علاقه‌شان میان فوتبال، بازیگری و هنر شناور است و باوجود یک‌بازیکن اینکه می‌تواند در فوتبال استعداد داشته باشد، مسیرش در رشته‌ای دیگر تغییر کند.

بازیکن باید خودش رؤیایش را مطالبه کند

وی تصریح می‌کند: در همه‌جای جهان، مسئله کشف استعداد یک‌قصه است و مسئله پرورش و نگه‌داری استعداد در آن حوزه، یک‌قصه دیگر است. خانواده‌ای که در ۸ یا ۱۰ سالگی فرزندش تمام تخم‌مرغ‌های آن بچه را در یک سبد می‌گذارد، ممکن است در ۱۵ سالگی فرزندش به این نتیجه برسد که آینده آن بچه در کنکور و درس است و مسیر فرزندش را تغییر دهد.

این کارشناس اجتماعی تأکید می‌کند: بچه‌های نسل فعلی برای اینکه بتوانند استعدادهایی که دارند را پرورش دهند، زمینه‌های مختلفی پیش‌روی دارند؛ کلاس‌های بازیگری، خوانندگی و فوتبالیست‌شدن افزایش پیدا کرده و بنابراین باتوجه به استقبالی که در این رشته‌ها وجود دارد، اگر استعدادها به مرحله نهایی نمی‌رسند به انتخاب‌ها، مسائل هورمونی، نوع نگاه نوجوانی و تغییر مسیر برمی‌گردد و آن اشتیاقی که یک‌شخص در نوجوانی برای تمرینات پرفشار تحمل کرده، در سن بالاتر آن چیزی که خود بچه و مربی‌اش انتظار دارند نمی‌شود.

وی در پایان می‌گوید: به‌همان اندازه که خانواده‌ها به سختکوشی، تغذیه و نوع مدارس فرزندان‌شان توجه می‌کنند و برای همه آن‌ها وقت می‌گذارند، نباید فراموش کنند که ارتباطات در عصر جدید قدرت است و این‌که یک مربی، یک مدرسه‌فوتبال، یک رئیس هیئت‌فوتبال و یک خانواده دایره‌ارتباطات سالمش را بیشتر کند موفق‌تر خواهد بود. در آن صورت یک خانواده فرزندش را به‌جای یک‌بار، پنج‌بار برای تست به آکادمی‌ها می‌برد، شانس دیده‌شدن فرزندش بیشتر می‌شود و این همان روشی خواهد بود که یک محصول ماندگار می‌شود.

در نهایت، ماجرای دیده‌شدن یا نشدن یک استعداد، فقط به نبوغ ذاتی و تلاش شخصی محدود نمی‌شود. واقعیت تلخ، اما صادق این است که حتی در فوتبال، شانس، زمان، انتخاب‌های خانوادگی، شرایط مالی، دسترسی به زیرساخت و مهم‌تر از همه، دیدن و باور شدن توسط یک نفر، نقشی کلیدی دارد. همان یک‌نفری که اگر دیر برسد، ممکن است داستان یک «مهدی طارمی» یا «سردار آزمون» هیچ‌وقت نوشته نشود.

این گزارش تلاش می‌کند تا فقط روایت چند استعداد بر باد رفته نباشد و تلاشی برای یادآوری این حقیقت است که آینده ستاره‌ها در دستان همین مربیان پایه و خانواده‌هایی است که باور دارند، پیگیر هستند و می‌دانند  امید را از میان زمین‌های خاکی، سکوهای خالی و نگاه‌های خاموش، زنده نگه دارند. فوتبال، بیش از هر چیز، محصول دیده‌شدن است و تا وقتی «چشم‌ها» دقیق نباشند، همیشه بازیکنی هست که هرگز کشف نمی‌شود.

منبع: ايسنا
کدخبر: ۳۷۹۱۱
ارسال نظر