کدخبر: ۴۰۶۳۷
در نشست هفتگی خانۀ گفتارها مطرح شد

حسن انصاری: عناصر وحدت‌بخش هویت ایرانی، مانند زبان فارسی، تاریخ و تشیع عامل پایداری ایران در برابر مهاجمان بوده است/ حسین کمالی: ادعای اینکه ایران مفهومی متأخر یا موهوم است، نشانۀ بی‌اعتنایی به نصوص تاریخی است

شامگاه شنبه ۲۱ تیر ۱۴۰۴، صدوپانزدهمین نشست هفتگی خانۀ گفتارها در شبکۀ اجتماعی کلابهاوس با سخنرانی آقایان حسن انصاری، عضو هیئت علمی مؤسسۀ مطالعات پیشرفته پرینستون و حسین کمالی، استاد دانشگاه هارتفورد با عنوان «تقابل یا تعامل ملت/ملی‌گرایی با امت/امت‌گرایی؛ واقعی یا ساختگی» برگزار گردید.

حسن انصاری: عناصر وحدت‌بخش هویت ایرانی، مانند زبان فارسی، تاریخ و تشیع عامل پایداری ایران در برابر مهاجمان بوده است/ حسین کمالی: ادعای اینکه ایران مفهومی متأخر یا موهوم است، نشانۀ بی‌اعتنایی به نصوص تاریخی است

این جلسه با اهتمام مجید تفرشی، مدیر و مؤسس خانۀ گفتارها و با اجرای محمدجواد محمدحسینی برگزار شد. در این نشست، حسن انصاری و حسین کمالی، دو تن از سخنرانان اصلی، به بررسی ریشه‌های تاریخی و نظری این دو مفهوم در بستر هویت ایرانی پرداختند. در ادامه خلاصه‌ای از سخنان حسن انصاری و حسین کمالی خواهد آمد. علاقه‌مندان برای اطلاع از تمامی مباحث ارائه‌شده در این جلسه، می‌توانند به کانال یوتیوب مجید تفرشی مراجعه کنند و صوت این نشست را بشنوند.

 

انصاری: تشیع مشروعیت خلافت را زیر سوال برد و زمینه را برای بازسازی هویت ملی ایران فراهم کرد

 انصاری بحث خود را با اشاره به طرح نادرست دوگانگی "ملت‌گرایی" و "امت‌گرایی" آغاز کرد و معتقد است که این مسئله نیاز به بررسی دقیق تاریخی دارد. او با مقایسه‌ای از دنیای عرب در قرن نوزدهم و بیستم، به طرح مسئله ناسیونالیسم عربی در مصر، لبنان و سوریه پرداخت که پس از سقوط خلافت عثمانی در سال 1924 و تحولات بعد از آن به‌تدریج شدت گرفت. در آنجا نیز این سوال مطرح بود که نسبت میان خلافت (نماینده امت) و اقلیت‌های قومی و دینی مسلمان و غیرمسلمان چیست. وی به شکست وحدت سوریه و مصر در سال 1961 و شکست در جنگ شش روزه اعراب و ظهور احزاب بعث و اسلام سیاسی اشاره کرد که بحث‌ نسبت میان اسلام و قومیت عربی را در جهان عرب بیش از پیش دامن زد.

با این حال،  انصاری معتقد است که وضعیت ایران تا اندازه‌ای متفاوت است. او می‌پذیرد که مفهوم "دولت-ملت" یک ایده مدرن است، اما تاکید می‌کند که ریشه‌های تاریخی این مفهوم در ایران بسیار عمیق‌تر است. وی از دولت صفویه به عنوان نخستین "دولت ملی" در ایران بعد از اسلام یاد کرد و گفت که شاه اسماعیل با استفاده از عنصر تشیع، آگاهانه به دنبال تشکیل این دولت بود. به گفته او، تشیع در آن زمان نه‌تنها یک مذهب، بلکه یک عنصر اساسی در هویت ملی و مقابله با خلافت عثمانی بود که خود را نماینده "امت" می‌دانست.

 انصاری به توجه دوره صفویه به زبان فارسی و ادبیات اشاره کرد، اگرچه دانش آن‌ها از تاریخ باستان ایران محدود بود. او به متون قدیمی مانند "التعریف بطبقات الامم" صاعد اندلسی اشاره کرد که در آن، واژه "امت" به معنای "ملت" امروزی به کار رفته و از "امت فارس" به عنوان نخستین امت در جهان و دارای سرزمینی واحد با زبانی واحد (فارسی) یاد شده است. وی تاکید کرد که این خودآگاهی ملی در میان ایرانیان مسلمان، حتی پیش از صفویه نیز وجود داشت. وی سپس به نقش اسلام در تقویت هویت ایرانی پرداخت و گفت اسلام زمینه را برای گسترش فرهنگ و تمدن ایرانی و زبان فارسی فراهم آورد. او از طبری به عنوان نمونه‌ای از فقیهان و محدثانی یاد کرد که با نقل خدای‌نامه‌های ساسانی، خودآگاهی ملی را در ادبیات دینی ایرانیان وارد کردند.

در ادامه بحث،  انصاری به این نکته پرداخت که اسلام آوردن ایرانیان نه به زور شمشیر، بلکه در فرایندی طولانی و پیچیده صورت گرفت. او تاکید کرد که پروژه فتوحات با پروژه اسلام آوردن ایرانیان متفاوت بود و دولت اموی، با ایدئولوژی برتری عرب، ایرانیان را "موالی" یا شهروند درجه دوم می‌دانست. انصاری معتقد است که تشیع، به معنای سیاسی خود، پاسخی به این سلطه بود. تشیع مشروعیت خلافت را زیر سوال برد و به این ترتیب، زمینه را برای بازسازی هویت ملی ایران که با سقوط ساسانیان از بین رفته بود، فراهم کرد. با عدم مشروعیت سامانه سیاسی خلافت از دیدگاه تشیع، زمینه برای احیای دوباره هویت ملی به جای سلطه خلافت به عنوان هویت جامع دینی فراهم شد. او به نمونه‌هایی از قیام‌ها و سامانه‌های سیاسی در ایران اشاره کرد که با تشیع در ارتباط بودند.

انصاری از "آل بویه" به عنوان نمونه‌ای دیگر از احیای هویت ملی یاد کرد که مشروعیت خلیفه را نپذیرفتند و حتی تعبیر "شاهنشاه" را برای حاکمان خود به کار بردند و نسب خود را به بهرام گور ساسانی می‌رساندند. او به نقش مهم زبان فارسی در این دوره اشاره کرد. وی سپس به دوره ایلخانی اشاره کرد و گفت که در این دوره، نام تاریخی «ایران» دوباره به عنوان نام سرزمین و هویت سیاسی برجسته شد. ایلخانان، تحت تاثیر علمای شیعه مانند علامه حلی، تشیع را به عنوان مذهب رسمی پذیرفتند تا مشروعیت حکومت ممالیک مصر و شام را که پس از سقوط بغداد توسط مغولان این بار و با ادعای تداوم خلافت امت محور عباسی در مصر احیا شده بود، زیر سوال ببرند. این اقدام به تثبیت هویت ملی ایران و احیای شاهنامه‌نویسی کمک کرد.

در نهایت،  انصاری تاکید کرد که پرسش از تقابل ملیت و امت، یک پرسش اساسا نادرست است. او معتقد است که ایرانیان در طول تاریخ، هم از دولت و هم از دین و تعلقات دینی و همچنین نسبت دین و دولت برداشت خاص خود را داشته‌اند. وی تاکید می‌کند که عناصر وحدت‌بخش هویت ایرانی، مانند زبان فارسی، تاریخ و تشیع، باید در کنار یکدیگر در نظر گرفته شوند و از دست دادن هیچ یک از آن‌ها منطقی نیست. او به نمونه‌هایی مانند حضور زرتشتیان و ارامنه در مراسم عاشورا اشاره کرد که نشان‌دهنده پیوند عمیق این عناصر در هویت ایرانی است. به نظر وی، این عوامل در طول هزاران سال، عامل پایداری ایران در برابر مهاجمان بوده است.

 

کمالی: این ادعا که ایرانیان چون زیربار اسلام نرفتند شیعه شدند، یکسره خلاف قرائن تاریخی و نزد اهل تحقیق سخیف است 

حسین کمالی، دیگر سخنران این مراسم، در ابتدا از چند کتاب مهم دربارۀ مفهوم دولت-ملّت و تاریخ‌نگاری در آن باره نام برد. به‌ویژه از سه کتاب مشهور که هر سه بار اوّل در سال 1362 منتشر شده است و بحث‌ در این موضوع را دگرگون ساخته است: 1)  همبستگی‌های جمعی در عالم ذهن (Imagined Communities) از بندیکت اندرسن؛ 2) انواع ملت و ملی‌گرایی " (Nations and Nationalism) اثر ارنست گلنر؛ و 3) ابداع سنن (The Invention of Tradition) که مجموعه‌ای از مقاله‌هاست که به دعوت اریک هابزبام و ترنس رنجر فراهم آمده است. این هر سه کتاب، مفهوم ملیت و نهاد دولت-ملّت را زاده و پروردۀ عصر مدرن می‌شمارند–به‌اصطلاح حاملان نگرش "مدرنیست" در این باره هستند.

عنوان کتاب مهم اندرسن نسب به نکته‌ای بینشورانه از جامباتیستا ویکو می‌رساند که در سدۀ هفدهم قوّۀ خیال را مادر تاریخ خوانده بود. بر این مبنا، اندرسن ملّت را مفهومی معرّفی می‌کند که ذهن آدمی برای صورت‌بندی نوعی همبستگی جمعی به کار می‌گیرد. تأکید می‌کند که اعضای ملّت واحد اغلب یکدیگر را ملاقات نکرده‌اند و از احوال شخصی و ای‌بسا از وجود یکایک اعضای دیگر آگاهی مستقیم ندارند. ملیت که همبستگی جمعی را مفهوماً و مصداقاً شکل می‌دهد، صرفاً ناشی از آداب، زبان و معتقدات مشترک نیست، بلکه بر پایه نهادهای مدرن مانند انباشت سرمایه، صنعت چاپ، آموزش همگانی و شبکه‌های حمل و نقل استوار شده است.

ارنست گلنر نیز صریح‌تر –ولی با دقّت کمتر– بر آن بود که ملی‌گرایی ملت‌هایی را "جعل" می‌کند که از قبل اصلاً وجود نداشته ‌است. جامعه‌شناس نامدار امریکایی، چارلز تیلی نیز اصرار داشت که دولت-ملّت نوع ویژۀ سازماندهی حکومتی عصر مدرن است که در اروپای غربی شکل گرفت. وی تمایزی میان "حکومت بر ملل" (مانند امپراتوری‌ها) و "دولت-ملت" (که در آن اشتراک فرهنگی میان دولت و ملت و آحاد ملت شرط است) قائل بود. تیلی حکومت را به‌طور کلی و دولت-ملت را به‌طور خاص مبتنی بر عُنف و ارعاب، و به اصطلاح ابن‌خلدون "تغلب" می‌دانست و می‌گفت: «جنگ مسبب برپایی حکومت و حکومت مسبب برپایی جنگ است.» نگرش تیلی از جهاتی با نگاه مدرنیست همخوان است. در مقابل، اما آنتونی اسمیت در انتقاد بر این نگرش تأکید می‌ورزید که ملت‌های مدرن اغلب ریشه‌های قومی دارند و حول خاطره‌های پیشامدرن بنا می‌شوند.

کمالی به نکاتی دربارۀ اندیشه‌ورزی در موضوع ملّت، ملیت، و دولت‌-ملّت در ایران از اوایل دهه 1370 به بعد اشاره کرد. شواهد تاریخی پرشمار گواهی می‌دهد که مفهوم "ایران" از دوران باستان حضور داشته، و البته در دوران مدرن اختراع نشده است. ادعای اینکه ایران مفهومی متأخر یا موهوم است، هم نشانۀ بی‌اعتنایی به نصوص تاریخی است، و هم خبر از درنیافتن مبنا و مقتضای موضع مدرنیست‌ها دربارۀ مفهوم و مصداق دولت-ملّت است. دولت-ملت و ملی‌گرایی پدیده‌های مدرن هستند، اما این با وجود پیشینه طولانی مفهوم ایران تناقضی ندارد. نام ایران از اوستا گرفته تا بعضی متون یونانی، و بعدی عربی و فارسی قرن‌های بلند وجود داشته است. در متون عربی از غرر اخبار ملوک فُرس ثعالبی و التنبیه و الإشراف مسعوی (قرن چهارم) گرفته تا کتاب طبقات الأمم قاضی صاعد اندلسی مکرراً به کار رفته است. همچنین است در شعر فارسی، از رودکی به بعد.

چنان‌که ادیبان عالی‌قدر همچون حسن انوری و سجاد آیدانلو شمرده‌اند، نام "ایران" بیش از 800 بار در شاهنامه فردوسی تکرار شده است. از دوران ایلخانان به بعد، به‌کارگیری لفظ ایران بسی رایج‌تر از پیش شد. نکتۀ مبنایی در سخنان حسین کمالی این بود که برداشت‌ها از مفهوم و مابازاء ایران در تاریخ دگرگونی‌ها پذیرفته است. لازمۀ کار تاریخ‌شناسان ردگیری دقیق تحولات تاریخی –از جمله در مفاهیم– است.

کمالی به دو مقاله از روی متحده –استاد فقید دانشگاه هاروارد– اشاره کرد که یکی مفهوم ایران را در قصاید دوران غزنوی بررسی کرده و دیگری در قلمرو آل بویه. چنان‌که محققان می‌دانند، آل بویه –خود را میراثبر ساسانیان معرفی می‌کردند. بزرگترین نمایندۀ آن دودمان، عضدالدوله لقب ایرانی شاهنشاه بر خود داشت. در عین حال، بویهیان به فارسی بی‌اعتنا بودند، و اهتمام اصلیشان –به ویژه تا اوائل سدۀ پنجم هجری– معطوف به تقویت ادب عربی بود. در مقابل، شاعران دربار محمود غزنوی–که به فارسی قصائد غرّا می‌سرودند– ایران را مساوق سرزمین حکمرانی آن سلطان ترک‌تبار می‌انگاشتند.

مفهوم ایران در دوران صفوی بار دیگر بازسازی شد. یکی از درخشان‌ترین نسخه‌های شاهنامۀ فردوسی  با حمایت شاه طهماسب پدید آمد. در این دوره بود که ایران با تشیع و تشیع با ایران هر چه عمیق‌تر پیوند یافت. این درهم‌تنیدگی در دوران سلسلۀ قاجار راسخ‌تر شد. این ادعا که ایرانیان از آغاز چون زیربار اسلام نرفتند شیعه شدند، یکسره خلاف قرائن تاریخی و نزد اهل تحقیق سخیف است. تا پیش از دوران صفوی، به‌ویژه در شش قرن نخستین هجری، جریان‌های مهم اسلامی غیر شیعی –از فقه حنفی و شافعی و حنبلی گرفته تا کتب صحاح حدیث و کلام اشعری، و ...– در قلمرو ایران بزرگ، از جمله در نیشابور و ری و اصفهان و قزوین– حیات داشت. امّا در پانصد سال اخیر بدون اغراق می‌توان گفت که تشیّع از ارکان هویت ایرانی بوده است. جایگاه ایران هم در جهان تشیع جای انکار ندارد.

از اواخر سدۀ سیزدهم هجری مفاهیم "ملت" و "امت" متحول شد. نه فقط دربار و منورالفکران، بلکه علمای شیعه در شکل دادن و جهت بخشیدن به این تحوّل سهم داشته‌اند. کمالی نمونه‌هایی را از پیشگامان تاریخ‌نگاری ملی در ایران، از میرزا آقاخان کرمانی تا عباس اقبال آشتیانی نقل کرد. مفهوم ایران، ملّت ایران، و هویت ملی ایرانی در دوران پنجاه‌و‌دو سالۀ پهلوی رنگ‌وبوی تازه یافت. در عین حال برداشت‌ها متنوع بود. کسانی هر چه بیشتر بر هویت پیشااسلامی ایران تأکید می‌نهادند. کسان دیگر، نقش اسلام و تشیع را برجسته‌تر می‌ساختند. علی شریعتی تشیع را نقطۀ تلاقی دو جهان‌نگری آریایی و سامی معرفی می‌نمود.

در دوران پس از انقلاب اسلامی 1357، مفهوم ایران و ملیت ایرانی از زاویۀ دیگر مورد توجه قرار گرفت. آنچه برجسته‌تر شد، تقدّم مصالح و مقتضیات جهانی امّت اسلام بود. تأکید بر ایران، دست‌کم مدتی، به محاق رفت. کسانی ملیت را خلاف اسلام شمردند. بعضی علاقه به خاک و ملت را غیرعقلانی انگاشتند. تخریب نمادهای ایران، از جمله تخت جمشید، برای کسانی در دستور کار قرار گرفت. شاهنامه را گویی می‌خواستند از ادب فارسی حذف کنند.

چنین رویکردی از بعضی جهات با آرمان‌های حرکت موسوم به به "اتحاد اسلام" یا "وحدة اسلامیه" مشابهت داشت که چند نسل پیشتر در دوران عبدالحمید دوّم –سلطان عثمانی– مدّتی نیرو گرفته بود. انقلاب اسلامی 57، ایران را پرچمدار حقیقی اسلام و نمایندۀ امت اسلام می‌شناساند. در دو دهه اخیر تحوّلات دیگر پدید آمده است. نکتۀ اساسی این است که مفاهیم مهم –از ایران  و اسلام یا تشیع گرفته تا ملّت و ملّیت و امّت یا امّت‌گرایی– را همیشه باید در بستر تاریخ شناخت. به‌جای اصرار بر ثبات جاویدان یا دعوی موهوم بودن چنین مفاهیمی، آنچه شایستۀ نگاه تاریخی است، ارصاد مدام و سنجش دگرگونی‌هاست.

 

کدخبر: ۴۰۶۳۷
ارسال نظر