جایِ خالیِ «صلحی که همهی صلحها را بر باد داد!»
تام باراک، سیاستمدار، کارآفرین و سرمایهدار آمریکایی که از تبار مسیحیان لبنان است و اکنون به عنوان فرستادهی آمریکا به غرب آسیا شناخته میشود، مصاحبهای جنجالی با رسانهها داشت (هشتم شهریور ۱۴۰۴). باراک در این مصاحبه که یک هفته پس از سفر او به اسراییل و مذاکرهاش با بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسراییل انجام شده، گفت که «اسراییل دیگر مرزهای تعیینشده در توافقنامه «سایکس-پیکو» را ثابت و الزامآور نمیداند و میخواهد مرزهای خود را در لبنان، سوریه و دیگر کشورها توسعه دهد».

چند روز پیش (چهارم مهر ماه) نیز گفت «چیزی به نام خاورمیانه وجود ندارد، بلکه این منطقه مجموعهای از عشایر و روستاهاست و کشورها را انگلیسیها و فرانسویها ایجاد کردند (اشارهای دیگر به توافق «سایکس-پیکو»). اما توافق «سایکس-پیکو» چیست و چه ارتباطی با اوضاع امروز خاورمیانه دارد؟
موقعیت خاورمیانه از نظر استراتژیکی و ژئوپلیتیکی بسیار منحصر به فرد است. بیش از پنجاه درصد منابع نفت و گاز جهان در این منطقه است؛ خاستگاه ادیان بزرگ جهان (یهودیت، مسیحیت و اسلام) است؛ شاهراه ارتباطی شمال و جنوب و شرق و غرب دنیاست و شاید مهم تر از همه، تنوع قومی و فرهنگی بسیار زیادی دارد. اما چیزی که بیش از تمام این موارد خاورمیانه را به سرخط خبرهای دنیا میکشاند، جنگها و درگیریهایی است که در این منطقه رخ میدهد. بیشترین نزاعهای دنیا در حدود هشتاد سالی که از جنگ جهانی دوم میگذرد، در این ناحیه اتفاق افتاده است. اما آیا این جنگها و نزاعهای خونین و طولانی، اتفاقی هستند؟
به جز ایران که مرزهای آن از یکصد سال پیش تا کنون (تقریبا) تغییری نداشته است، باقی کشورهای خاورمیانه، به نوعی حکومتهای جدیدی هستند که تشکیل چنین دولت-ملتهایی در آنها کمتر از یک قرن قدمت دارد. بیشتر کشورهای خاورمیانه در حدود یک قرن پیش، بخشی از امپراتوری بزرگ عثمانی بودند و کشوری مستقل به حساب نمیآمدند. پس از جنگ جهانی اول و شکست متحدین (شامل امپراتوریهای آلمان، عثمانی، بلغارستان و اتریش-مجارستان)، کشورهای پیروز از جبههی متفقین شامل فرانسه و انگلستان، قلمرو امپراتوری عثمانی (به جز ترکیهی کنونی) را به کشورهایی جداگانه، تحت قیمومیت خود تبدیل کردند.
در سال ۱۹۱۶ و در خلال جنگ جهانی اول، انگلستان و فرانسه برای تقسیم اراضی امپراتوری عثمانی به توافقی سری دست پیدا کردند که با رضایت روسیه نیز همراه بود. «سر مارک سایکس» از طرف بریتانیا و «فرانسوا ژرژ پیکو» از طرف فرانسه در این مذاکرات حضور داشتند که باعث شد نتیجهی آن به «موافقتنامهی سایکس-پیکو» شهرت پیدا کند. بخش عمدهای از این توافق و مرزکشیها، بدون توجه به تفاوتهای فرهنگی و مذهبی بومیان منطقه و البته رضایت و حتی اطلاع آنها انجام شد. به همین دلیل امروزه شاهد مرزهایی مستقیم و خطکشی شده بین برخی از کشورها هستیم.
بر اساس این توافق انگلستان کنترل فلسطین، اردن و جنوب عراق را در دست گرفت و فرانسه کنترل بخشهایی از عراق، سوریه، لبنان و ترکیه را بهدست آورد. بسیاری از کارشناسان یکی از دلایل اصلی نزاعهای همیشگی خاورمیانه را، تقسیم کشورها بدون توجه به ساختارهای قومی و مذهبی منطقه میدانند؛ تقسیمبندیای که به نوعی از روی نقشه و به وسیلهی خطکش و بدون توجه به خواست مردم منطقه، ویژگیها و تفاوتهای آنها انجام شده است. یکی از دلایل ضعیف بودن پیوند دولت-ملت در این منطقه نیز، حاصل همین اتفاق است.
گناه نخستین بریتانیا
پس از پایان جنگ جهانی اول در سال ۱۹۱۹ و در راستای همین توافقنامهی سری در سال ۱۹۱۶، کشورهایی جدید سر برآوردند، اما اقدام دیگری از سوی انگلستان، زخم خاورمیانه را عمیقتر کرد. دولت بریتانیا در سال ۱۹۱۷ پس از مذاکره با سران صهیونیست، حمایت خود از ایجاد یک «خانهی ملی برای مردم یهود در فلسطین» را در قالب «بیانیه بالفور» اعلام کرد. تا آن زمان عبارت «خانهی ملی» پیشینهای در حقوق بینالملل نداشت و اصطلاحی مبهم بود. بیانیهی بالفور به خاطر ایجاد درگیری مزمن بین اعراب و یهودیان و ناکامی در رسیدن به اهداف مشخص، به عنوان «گناه نخستین بریتانیا» لقب گرفته است. سه سال پس از پایان جنگ جهانی اول که با فروپاشی امپراتوری عثمانی همراه بود، جامعهی ملل قیمومیت فلسطین را به بریتانیا اعطا کرد؛ پس از آن، مهاجرت یهودیان به فلسطین با استناد به بیانهی بالفور شدت گرفت.
در سه دههی بعدی، با مهاجرت بیشتر یهودیان به فلسطین، اختلافات و درگیریها بالا گرفت؛ تا در سال ۱۹۴۷ طرح تقسیم سرزمین فلسطین به دو کشور فلسطین و اسرائیل در سازمان تازهتاسیس ملل به تصویب رسید. موردی که (تقریبا) در هشتاد سال گذشته به یکی از بزرگترین معظلات سیاسی، حقوقی و انسانی دنیا تبدیل شده است.
جای خالی کتاب «صلحی که همهی صلحها را بر باد داد»
«دیوید هنری فرامکین» مورخ، حقوقدادن و نویسندهی آمریکایی است و شهرتش را بیشتر مدیون مطالعاتش دربارهی خاورمیانه است؛ مطالعاتی که بیش از هرچیز در کتاب ارزشمند «صلحی که همهی صلحها را بر باد داد» نمود یافته است. فرامکین در این اثر کوشیده این داستان پرشاخوبرگ را نقل کند که چرا و چگونه و با چه بیمها و امیدها، عشقها و نفرتها، اشتباهها و سوءتفاهمها این تصمیمها گرفته شدهاند. نویسنده پس از ادای یک مقدمه، کتاب خود را در شصتویک فصل آورده که در دوازده بخش کلی تقسیمبندی شدهاند:
۱. در چهارراه تاریخ
۲. کیچِنر: نگاه به آینده
۳. بریتانیا در باتلاق خاورمیانه
۴. براندازی
۵. متفقین در حضیض اقبال
۶. دنیاهای تازه و ارضهای موعود
۷. حمله به خاورمیانه
۸. غنایم جنگی
۹. چون آبها از آسیاب افتاد…
۱۰. طوفان بر فراز آسیا
۱۱. بازگشت روسیه به خاورمیانه
۱۲. توافق ۱۹۹۲ خاورمیانه
این کتاب به نقش شخصیتهایی مانند وینستون چرچیل و لارنس عربستان در شکلگیری خاورمیانهی مدرن پرداخته است. فرامکین با نگاهی دقیق، تصمیمات و تأثیرات این افراد را بررسی میکند و نشان میدهد که چگونه انتخابهای آنها، آیندهی منطقه را رقم زد. تصمیمات متفقین نهتنها جغرافیای خاورمیانه را تغییر داد، بلکه تأثیراتی عمیق بر سیاست و جامعهی این منطقه گذاشت. از مناقشات فرقهای در لبنان تا ظهور گروههایی مانند داعش. این کتاب نشان میدهد که چگونه گذشته همچنان بر زمان حال سایه افکنده است.
«صلحی که همهی صلحها را بر باد داد» اثری است که تاریخ را با دقت و جزئیات و با زبانی ساده روایت میکند و به ما کمک میکند تا ریشههای بسیاری از مسائل امروزی خاورمیانه را درک کنیم. این کتاب، که نامزد جایزهی پولیتزر هم بوده، جای خالی بسیاری از پرسشها در مورد مسائل امروز خاورمیانه را پر میکند.
دسترسی فارسیزبانان
این کتاب در ایران از سوی دو ناشر ارائه شده است. نشر ماهی با ترجمه حسن افشار (چاپ ۲۶) و انتشارات دنیای اقتصاد با ترجمه داود حیدری (چاپ دوم)، که ترجمهی دقیق و روان حسن افشار با استقبال بهتری در بازار کتاب مواجه شده است. نسخهی الکترونیکی و نسخهی صوتی با کیفیت این اثر نیز در پلتفرمهای عرضهی کتابهای صوتی و الکترونیکی در دسترس مخاطبان است.