روایتهای سینمایی از کابوس هستهای: پنج روایت از ترسِ پایان
وقتی بمب فرود میآید، فقط خاکستر، سکوت و خاطره باقی میماند. این روایتی است که سینما از جهان پس از انفجار هستهای به تصویر میکشد. روایت آخرین نفسهای بشر؛ وصیتنامههایی سینمایی برای دنیایی که هنوز زنده است، اما شاید نه برای همیشه.

به گزارش 24 آنلاین،
از لحظهای که قارچ سفید مرگ بر فراز هیروشیما شکل گرفت، بشر دیگر همان انسان سابق نبود. جنگ جهانی دوم فقط زمین را ویران نکرد؛ روان انسان مدرن را هم در هم شکست.
سایهی بمب اتم نهتنها بر سیاست و دیپلماسی، که بر تخیل جمعی بشر افتاد؛ ترسی که به تدریج در هنر و بهخصوص سینما خانه کرد. سینما بهعنوان آینهی ترسها و امیدهای انسان، خیلی زود به استقبال این کابوس رفت.
در دهههای بعد، فیلمسازان بزرگی با نگاهی سیاسی، فلسفی، روانشناختی یا حتی کمدی سیاه، به روایت جهانِ پس از انفجار پرداختند. از نگاه ابزورد کوبریک گرفته تا تصویر هولناک بیبیسی، از فریاد هشدار تا زمزمههای پشیمانی؛ سینما بارها تلاش کرده به ما بگوید: دکمهای هست که اگر فشارش دهیم، پایان آغاز میشود.
در ادامه، پنج فیلم مهم و تأثیرگذار در ژانر جنگ هستهای را مرور میکنیم؛ آثاری که نهفقط سرگرمکنندهاند، بلکه سندی سینمایی از بزرگترین ترس بشر معاصر محسوب میشوند.
«دکتر استرنجلاو، یا چگونه یاد گرفتم دست از هراس بردارم و به بمب عشق بورزم»: چگونه رهبران جهان یاد گرفتند بمبها را دوست بدارند
این فیلم محصول سال ۱۹۶۴ به کارگردانی استنلی کوبریک است. پیتر سلرز (در سه نقش مختلف)، جورج سی. اسکات و استرلینگ هایدن در این شاهکار هنرنمایی کردهاند.
فروش جهانی این فیلم در زمان اکرانش حدود ۹.۴ میلیون دلار آن هم در برابر بودجه حدود ۱.۸ میلیون دلاری بود.
خود استنلی کوبریک تهیهکنندگی این فیلم در ژانر کمدی سیاه، جنگی، سیاسی را عهدهدار بود.
این فیلم مورد بحث از کوبریک نه فقط یکی از برجستهترین طنزهای تاریخ سینما است، بلکه یکی از قویترین هشدارهای ضدجنگ هم محسوب میشود.
فیلم داستان ژنرال دیوانهای را روایت میکند که تصمیم میگیرد یک حمله اتمی به شوروی آغاز کند. بقیهی داستان، بازی دیوانگی است؛ فرماندهان ناتوان، بوروکراسی کور، سیاستمداران منفعتطلب، و در مرکز آن، دکتر استرنجلاو، دانشمند آلمانی که عشق غریبی به سلاح کشتار جمعی دارد.
در تحلیلهای فلسفی مختلفی که در مورد فیلم وجود دارد اشاره میشود که کوبریک با زبانی طنازانه، تصویر جنونی سیستماتیک را به نمایش میگذارد؛ در واقع انسانها اسیر ماشینی میشوند که خود ساختهاند. فیلم نگاهی عمیق به موضوع «اختیار در برابر ماشین» دارد و از مفاهیم اگزیستانسیالیستی گرفته تا طنز تلخ پوچگرایانه بهره میبرد.
فیلم ابتدا با شک و ترس پخش شد؛ در دل جنگ سرد، چنین نگاهی جسورانه بود. برخی محافظهکاران فیلم را ضدآمریکایی خواندند، اما خیلی زود در گفتمان عمومی بهعنوان شاهکاری بیزمان تثبیت شد.
یک از نکات جالب فیلم این بود که پیتر سلرز قرار بود چهار نقش بازی کند، اما به دلیل مصدومیت نتوانست نقش خلبان را هم بازی کند.
قابل ذکر است که کوبریک برای نوشتن فیلمنامه با نظامیان و فیزیکدانان مشورت کرده بود تا جزئیات حمله هستهای واقعی بهنظر برسد.

خبرهای مرتبط
«موضوعات»: زمانی که بافت زندگی از هم میپاشد
این فیلم تلویزیونی به کارگردانی میک جکسون در سال ۱۹۸۴ ساخته و پخش شد.
نویسنده فیلم بری هینس بود و توسط بی بی سی در انگلستان ساخته شد.
بازیگران این اثر کارن میچل، ریس دیگبی و هنری میکس بودند که در این فیلم عجیب در ژانر درام، آخرالزمانی، مستندگونه به هنرنمایی پرداختند.
بودجه فیلم حدود ۴۰۰ هزار پوند بود و میزان بازدید ها در آن زمان با توجه به نوع پخش که پخش تلویزیونی در شبکه بی بی سی تو بود مورد توجه قرار گرفت.
«موضوعات» شاید بیش از هر فیلمی، وحشت ناب جنگ هستهای را به تصویر میکشد؛ نه در سطح ژئوپلتیک، که در بطن زندگی روزمره آدمهای عادی.
داستان در شهر شفیلد بریتانیا میگذرد؛ شهری صنعتی که ناگهان درگیر تبعات یک درگیری اتمی میان آمریکا و شوروی میشود. از لحظه انفجار تا دهها سال بعد، فیلم مثل یک سند ترسناک، نابودی کامل ساختارهای اجتماعی، زیستمحیطی و روانی بشر را دنبال میکند.
از نظر فلسفی فیلم یک واقعگرایی وحشتناک دارد. برخلاف فیلمهای هالیوودی، قهرمانی در کار نیست؛ انسان صرفاً جانوری گرسنه، ترسیده و در حال سقوط است. نگاهی کاملاً ناتورالیستی که از پسزمینهی اتمی، تصویر حیوانی ما را بیرون میکشد.
فیلم به طور عجیبی یادآور آثار توماس هابز است؛ جایی که جامعه از هم میپاشد و همهچیز به جنگی برای بقا تقلیل مییابد.
پخش این فیلم در انگلستان موجی از وحشت، شوک و حتی افسردگی در میان مخاطبان ایجاد کرد. برخی گزارشها حاکی از سکوت سنگین خیابانها پس از پخش فیلم است. مدارس و نهادهای آموزشی در دهههای بعد بارها از این فیلم به عنوان ابزار هشدار و آموزش درباره خطر جنگ اتمی استفاده کردند.
جالب است که بازیگران آماتور و غیرمشهور برای واقعیتر شدن فضای شهروندی در این فیلم استفاده شدند. به دلیل شدت ترسناک بودن فیلم، بیبیسی تنها یک بار اجازه پخش آن را داد؛ بعد از آن فقط نسخه وی اچ اس پخش شد.
قابل توجه است که کاخ سفید هم نسخهای از فیلم را دریافت کرد؛ برخی معتقدند فیلم در تغییر استراتژیهای نظامی بریتانیا نقش داشت.

«روز بعد»؛ فردای آن روز، وقتی آمریکاییها با حقیقت روبرو شدند
این فیلم وحشتناک به کارگردانی نیکلاس مهیر و نویسندگی ادوارد هامل در سال ۱۹۸۳ ساخته شد.
جیسون روباردز، جو بت ویلیامز و استیو گوتنبرگ بازیگران ایت فیلم تلویزیونی بودند که اولین بار از شبکه ای بی سی آمریکا پخش شد.
فیلم «روز بعد» که ژانری درام، آخرالزمانی دارد بیش از ۱۰۰ میلیون بیننده در پخش اولیه خود داشت.
این فیلم تلویزیونی که تنها یک سال قبل از «موضوعات» منتشر شد، مخاطبان آمریکایی را با یک کابوس جدی مواجه کرد. داستان در شهر لارنس، ایالت کانزاس رخ میدهد. وقتی یک جنگ اتمی بین آمریکا و شوروی رخ میدهد، دوربین به زندگی خانوادههای طبقه متوسط زوم میکند و تاثیرات ترسناک آن را نشان میدهد.
فیلم مستقیم و ساده با مخاطب حرف میزند. برخلاف اثر بریتانیایی، «روز بعد» کمی بیشتر به ساختار میاندیشد و نگران سیستمهایی مثل سیستم بهداشت، آموزش، حکومت و دین است. سؤالی که فیلم میپرسد واضح است: اگر امروز دکمه زده شود، آیا چیزی از تمدن باقی میماند؟ پاسخ، با ناامیدی و تلخی داده میشود.
رونالد ریگان، رئیسجمهور وقت آمریکا، پس از تماشای فیلم گفته بود: «احساس میکنم تمام آینده بشر را به لبه پرتگاه بردهایم.»
فیلم باعث شد سیاستگذاران آمریکایی درباره استراتژی هستهای تجدید نظر کنند.
جالب توجه است که از این فیلم در مدارس آمریکا بهعنوان ابزار آموزشی استفاده شد.
کمپانی ایبیسی پیش از پخش نگران بود که مردم دچار اضطراب جمعی شوند. روانشناسان نیز در کنار پخش فیلم در استودیو مستقر بودند تا بحران روانی را کنترل کنند.
فیلم با بودجه نسبتاً محدود ساخته شد اما تأثیر جهانی داشت و به زبانهای مختلف دوبله شد.

«عهد»؛ وقتی دنیا در آغوش مادر تمام میشود
این فیلم به کارگردانی لین لیتمن و نویسندگی جان ساکْت در سال ۱۹۸۳ با اقتباس از داستان کوتاه «آخرین عهد» نوشته کارول آمن ساخته شد.
جین الکساندر، ویلیام دیوین و روسلین چاو بازیگران این فیلم هستند که محصول ایالات متحده و استودیو پیبیاس است.
«عهد» در ژانر درام آخرالزمانی حدود ۴ میلیون دلار در گیشه فروخت و نامزدی جایزه اسکار بهترین بازیگر زن برای جین الکساندر را نیز به دست آورد.
در حالی که بیشتر فیلمهای اتمی به شهرها، خاکسترها و فاجعههای عظیم میپردازند، «عهدنامه» یک اثر کوچک، ظریف و در عین حال ویرانگر است. فیلم در یکی از شهرهای کوچک کالیفرنیا میگذرد. جایی که مادر خانواده، پس از وقوع یک انفجار هستهای، تلاش میکند فرزندانش را در دنیای در حال فروپاشی زنده نگه دارد. فیلم بیشتر از اینکه درباره خود جنگ باشد، درباره بازماندگان است.
«عهد» یک تراژدی آرام است. نه قارچ اتمی میبینیم، نه نور شدید یا انفجار. تنها چیزی که هست، سکوت است، غبار است، اندوه است. نگاه فیلم به جنگ هستهای کاملاً انسانی است؛ تمرکز بر دردهای کوچک، از دست دادنهای تدریجی، و تلاش برای حفظ معنا و کرامت در جهانی بیمعنا است.
جین الکساندر در نقش مادری که هر لحظه پوستش از شدت ترس و درماندگی در حال کنده شدن است، شاهکار میآفریند و همین ثابت میکند نامزدی اسکارش بیدلیل نبود.
منتقدان فیلم را «فاجعهای آرام» توصیف کردند. بسیاری آن را یکی از دردناکترین فیلمهای ساختهشده در مورد پسلرزههای اتمی دانستند. فیلم در مدارس آمریکا پخش شد تا دانشآموزان عمق انسانی فاجعه را درک کنند.
بودجه فیلم بهقدری پایین بود که اغلب صحنهها با نور طبیعی گرفته شد.
بهعنوان یک پروژه تلویزیونی ساخته شد اما به خاطر قدرت بالای اجرا، وارد سینماها هم شد.
استیون اسپیلبرگ از این فیلم بهعنوان یکی از الهامبخشترین آثار ضدجنگ دهه ۸۰ یاد کرده است.

«اوپنهایمر»؛ داستان مردی که خود را خورد
معاصرترین اثر در مورد بمب اتم و جگ هستهای فیلم بیوگرافی «اوپنهایمر» از کریستوفر نولان است که سر و صدای بسیار زیادی در جهان به پا کرد.
فیلمنامه این فیلم که در سال ۲۰۲۳ اکران شد توسط خود کریستوفر نولان و به اقتباس از کتاب «پرومتئوس آمریکایی» نوشته شده است.
کیلین مورفی، امیلی بلانت، رابرت داونی جونیور، فلورانس پیو، مت دیمون گروه بازیگران این فیلم هستند و بازی درخشان مورفی هنوز مورد بحث است.
فیلم توانست بیش از ۹۷۰ میلیون دلار فروش جهانی داشته باشد و برنده ۷ اسکار، از جمله بهترین فیلم، کارگردانی و بازیگر مرد شود و تهیهکنندگان فیلم کریستوفر نولان، اما توماس، چارلز روون بودند.
فیلم نولان، قصه انفجار بمب نیست؛ قصه کسی است که آن را ساخت. نولان از اوپنهایمر یک قهرمان نمیسازد، بلکه یک تراژدی یونانی میسازد. مردی که در مرکز قدرت قرار گرفت و فهمید چه هیولایی را آزاد کرده. فیلم، یک شاید بیشتر از این که یک بیوگرافی باشد؛ یک سوال فلسفی است: آیا علم بدون اخلاق، خودویرانگر است؟
فیلم نولان پر از گفتوگوهای فلسفی، اخلاقی، علمی و وجودی است. از «پروژه منهتن» تا دادگاههای مککارتی، از دانشمند تا سایهی بمب، همه چیز درون ذهن اوپنهایمر میجوشد.
او خودش میگوید: «من تبدیل به مرگ شدم، ویرانگر جهانها.»
فیلم ترکیبی از علم، اضطراب، قدرت و پشیمانی است. نولان ساختاری غیرخطی، ذهنی و شبهروانکاوانه برای روایت زندگی اوپنهایمر انتخاب میکند.
فیلم به پدیدهای جهانی بدل شد و حتی باعث شد بسیاری دوباره درباره اخلاق علم و کنترل قدرت حرف بزنند.
نولان با استفاده از آیمکس و فرمتهای آنالوگ، تجربهای غولآسا از ذهن یک مرد ساخت. بسیاری فیلم را با آثار برگمان و کوبریک بهخاطر سنگینی مفهومیاش مقایسه کردند.
در مورد پروسه ساخت فیلم جالب است بدانید صحنهی انفجار بدون استفاده از CGI ساخته شد. کیلین مورفی ماهها وزن کم کرد و تنها با نولان و همسرش در ارتباط بود تا در ذهن شخصیت غرق شود.

و دستی که هنوز روی دکمه است
جهان تغییر کرده، بمبها مدرنتر شدهاند، سیاستمداران عوض شدهاند، اما آن ترسِ بنیادین هنوز هست. ترس از صدای آژیر، از نور سفید، از لحظهای که دیگر هیچ چیز باقی نماند.
سینما نهفقط این ترس را ثبت کرده، بلکه آن را در دل تماشاگر حک کرده است؛ گاهی با فریاد مثل «موضوعات»، گاهی با سکوت مثل «عهد»، گاهی با طنازی تلخ «دکتر استرنجلاو» و گاهی با ژرفنگری فلسفی «اوپنهایمر».
این فیلمها صرفاً روایتهایی از جنگ نیستند؛ هشدارهاییاند که مدام تکرار میکنند: اگر به مرگ عادت کنیم، زندگی معنایش را از دست میدهد.
سینمای اتمی، آینهای در برابر خود ما است. از خود میپرسد: «چقدر باید پیش برویم تا بفهمیم کجا باید بایستیم؟» و شاید مهمترین دستاوردش همین باشد: یادآوری. به انسان، به جامعه، به سیاستمدار، به کودک و به آینده.
این فیلمها ساخته میشوند و جهان امید دارد که آن دکمه، هیچگاه فشار داده نشود.
۵۹۲۴۴